سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سالمند از اینکه نزد جوان بنشیند و از او دانش آموزد، خجالت نکشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :2
کل بازدید :71181
تعداد کل یاداشته ها : 97
103/8/26
4:6 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
سیاوش[276]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سیب سرخ ###@جزین@### سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Iranian Universities
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی گل باغ آشنایی هم نفس اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی زخمهایت را پنهان کن... اینجا مردم زیادی با نمک شده اند!! ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی ****شهرستان بجنورد**** بی سر و سامان @@@نصرت@@@ معیار عدل .: شهر عشق :. بوی سیب فرق بین عشق و دوست داشتن Har Chi Delet Mikhad روستای چشام یادداشتهای فانوس رازهای موفقیت زندگی تنها هنر صدای سکوت عشق جزتو Manna محمد قدرتی اس ام اس جدید/ پـَـــ نَ پـَـ/ پیامک جدید مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 مردود گروه اینترنتی جرقه داتکو نهِ/ دی/ هشتاد و هشت ندای حق منتظران شهادت اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان رویابین ایرانی یعنی عشق کلبه ی عشق  از همه جا از همه رنگ پارسال دوست امسال آشنا تجربه های مربی کوچک دلنوشته های یه عاشق! دلنوشته های شخصی مهندسی پیوند ارتباط داده ها DCL آموزش تست زدن کنکور پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان حفاظ فهادانــ mahoor دیدبان اینترنتی شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت یه دختر تنها دهاتی قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی من وتو طلبه ایرانی خورشید خاموش حاج آقا مسئلةٌ sindrela آبی تر از آبی رویای زیبا ... محبت تا زمانی که زنده ام عشق تو مرا بس آروم آروم هر چی بخوای دوست کشتی کج باران خوش بگذره عاشق تنها.... تنهایی من خسته دلان مسأله شرعی موسیقی اصیل ایرانی پسرودخترسوسول فروش خوکچه هندی

به نام خدای مستضعفان و به نام خدای مظلومان سراسر تاریخ و بویژه امروز!!!مظلومانی که در چنگال استبداد خود کامه گان گرفتارند و بر خود میلرزند ،جرات و شهامتی نیز ندارند تا اعتراض کنند.

اینک چهل روز از سالروز واقعه ای جانسوز میگذرد،و باز هم پس از گذشت سالیان دراز این مصیبت عظیم همچنان تازه مینماید!!!امروز سی و نه شب جانفرسا برای بازماندگان مردانی از جنس نور و آزادگی گذشته است و ما نیز پا به پای بازماندگانی که به آن شهدای عزیز اکنون پیوسته اند ودر جوار رحمت الهی با آن عزیزان که چاک چاک شدند،آرام گرفته اند،به صورت نمادین هم داستان شده ایم؛تا هرگز از یادمان نرود که سرانجام ظلم ظالمان چه خواهد بود!!! وای کاش ظالمان و خونخواران عالم نیز این مطلب را درک میکردند!!! وسرانجام ستمگرانی که به نام دین سر حسین بزگوار را بریدند وآن شهدای غرق در خون را لگد مال سم اسبان کردند را میدیدند وبر خود میلرزیدند و دریغ و هزاران افسوس که چشم بینایی ندارند ونمیبینند و این خاصیت قدرت،و خودکامه گی است که کر شوند و نشنوند،کور باشند ونبینندو درک نکنند.

حسین با آن همه پیشینه آبا و اجدادی در اسلام توسط حاکمان وقت به خروج از اسلام متهم شد،مزدوران او را به بیعت با مظهر فساد زمان که لامذهبی های خود را در خرقه مذهب پنهان داشته بود،اجبار کردند؛ نیز مشتی سست مذهب او را به کوفه خواندند واو بهتر از هر کسی از سستی آنها در عهد و پیمان و مذهبشان آگاه بود،با این حال حج را از نیمه راه رها کرد تا به عوض گشتن بر گرد خانه خدا،تاریخ را به سوی خدا رهنمون کند.هر چه از دنیا داشت با خود همراه کرد،زن،فرزند،خواهر،برادر،یاران با وفا ......... و در این سفر که از همان ابتدا بوی خون میداد،بوی خون را با همه وجود شنید و پا در سفری بی باز گشت نهاد؛بوی خون را بهتر از هر کسی استشمام میکرد،نیاز به نصیحت نداشت،همه وقایع را نیک میدید ولمس میکرد لیک برای اصلاح امور مسلمین خون لازم بود،آنهم خونیهایی پاک که گرد وغبار نشسته بر افکار امت جدش محمد را پاک کند!!! اما مگر گرد وغبار غفلت چقدر بود که حتی خون گلوی علی اصغرش نیز باید ریخته شود!!!گرد وغبار غفلت این قوم چقدر زیاد است که باید خواهرش را به اسارت برند،خواهری که دلاوری چون ابوالفضل را پا در رکاب دارد،این گرد وغبار چقدر تاریک است که ماه بنی هاشم را باید قربانی کند!!!این چه مصیبتی بود که تنها خون است که آنرا برطرف میکند!!! از ابتدا میدانست اما با شجاعت پای در این راه نهاد تا همه هستیش را فدا کند!!! الله اکبر،الله اکبر،الله اکبر از این همه شجاعت ودلیری و مردانگی که او و اولاد و اصحابش در این راه بزرگ بخرج دادند و برگی خونین و روشن برای آزادگان عالم در همه تاریخ نوشتند و خود زیبا عروج کردند تا هبوطشان به این عالم  زشت زیبا و با ارزش جلوه کند!!! تا اصحاب عالم بالا بر آنها رشک بورزند و جملگی احسنت گویان از مقام بالایشان فرود ایند و سر تعظیم فرو آرند در برابر وجود بی آلایش این بندگان خدا.

 

نویسنده:پورارمزد

ادامه دارد.......


90/10/24::: 3:8 ع
نظر()
  
  

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد!

 

دکتر شهید علی شریعتی

 


  
  

اکنون شهیدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن‌ را داشتند که ـ وقتی نمی‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بی‌شرمان ماندیم، صدها سال است که مانده‌ایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ می‌گرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.

 

امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند.

 

در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاریخ ما، تشیع، عزیزترین گوهرهایی که بشریت آفریده است، حیات بخش ترین ماده‌هایی که به تاریخ، حیات و تپش و تکان می‌دهد، و خدایی ترین درسهایی که به انسان می‌آموزد که می‌تواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و میراث همه این سرمایه‌های عزیز الهی به دست ما پلیدان زبون و ذلیل افتاده است.

 

ما وارث عزیزترین امانت‌هایی هستیم که با جهادها و شهادت‌ها و با ارزش‌های بزرگ انسانی، در تاریخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اینهمه هستیم، و ما مسؤول آن هستیم که امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشیم. «وکذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» خطاب به ماست.

 

ما مسئول این هستیم که با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ایمانمان و کتابمان، امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر(ص) برای ما نمونه و شهید باشد.

 

رسالتی به این سنگینی، رسالت حیات و زندگی و حرکت بخشیدن به بشریت، بر عهده ماست، که زندگی روزمره‌مان را عاجزیم!

 

خدایا! این چه حکمت است؟

 

و ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم، باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکانی باشیم که در کربلا برای همیشه، شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رسانده‌اند.

 

خدایا این باز چه مظلومیتی بر خاندان حسین؟

بخشی از کتاب حسین وارث آدم-دکتر شهید علی شریعتی


  
  

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد!

دکتر شهید علی شریعتی


  
  

 

 

و شما دو تن، ای خواهر! ای برادر!

ای شما که به انسان بودن معنی دادید و به آزادی جان! و به ایمان و امید، ایمان و امید! و با مرگ شکوهمند خویش به حیات، زندگی بخشیدید .

آری ای دو تن!

از آن روز دردناک که خیال نیز از تصورش می هراسد و دل از دردش پاره می شود، چشم های این ملت از اشک خشک نشده است .

توده ما قرن هاست که در غم شما و در عشق به شما می گرید. مگر نه عشق تنها با اشک سخن می گوید.

یک ملت در طول یک تاریخ در اندوه شما ضجه می کند. به جرم این عشق تازیانه ها خورده و قتل عام ها دیده و شکنجه ها کشیده و هرگز برای یک لحظه نام شما دو تن از لبش و یاد شما از خاطرش و آتش بی تاب عشق شما از قلبش نرفته است. هر تازیانه ای که از دژخیمی خورده است، داغ مهر شما را بر پشت و پهلویش نقش کرده است.

ای زینب! ای زینب! ای زبان علی در کام!با ملت خویش حرف بزن.

ای زن! ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت! زنان ملت ما، اینان که نام تو آتش عشق و درد بر جانشان می افکند، به تو محتاج اند. بیش از همه وقت.

ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو .

جهل از یک سو به اسارت و ذلتشان نشانده است و غرب از سوی دیگر به اسارت پنهان و ذلت تازه شان می کشاند . و از خویش و از تو بیگانه شان می سازد . آنان را بر استحمار کهنه و نو , بر بندگی سنتهای پوسیده و دعوت های اپن , بر ملعبه سازان تعصب قدیم و تفنن جدید , به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر؛ شهر قساوت و وحشت می کوبیدی و پایه های یک قصر؛قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی برآشوب!

تا در خویش برآشوبند و تاروپود این پرده های عنکبوت فریب را بدرند و تا در برابر این طوفان بر باد دهنده ای که به وزیدن آغاز کرده است، ایستادن را بیاموزند. و این ماشین هولناکی را که از او یک بازیچه جدید می سازد , باز برای استحمار جدید، برای اغفال جدید، برای پر کردن ایام فراغت و برای بلعیدن حریصانه آنچه که سرمایه داری به بازار می آورد و برای لذت بخشیدن به هوس های کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت های بی شور و بی روح اشرافیت جدید و برای سرگرمی زندگی پوچ و بی هدف و سرد جامعه ی رفاه , در هم بشکنند!

و خود را از حرم های اصالت قدیم و بازارهای بی حرمت جدید به امامت تو ای زینب! نجات بخشند!

ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش!

ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو .

مگو که بر شما چه گذشت ؟ مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید ؟ مگو که خداوند آنروز عزیزترین و پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که آفریده است یکجا در ساحل فرات و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده کنند .

تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.

آری زینب! مگو که در آنجا بر شما چه رفت؟ مگو که دشمنانتان چه کردند؟ و دوستانتان چه کردند ؟

آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم. ما همه را شنیده ایم .

تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده ای .

تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.

اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم ؟

لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم .

با تو ای خواهر مهربان!

این تو هستی که باید بر ما بگریی. ای رسول امین برادر! که از کربلا می آیی و در طول تاریخ بر همه نسل ها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی.

ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گلهای نوشکفته آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای که قافله سالار کاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر


90/10/13::: 11:48 ع
نظر()
  
  

دعوا، زد و خورد و درگیری عمدتا موضوعاتی هستند که همه ما در خلال رفت آمد های روزمره مان ممکن است در سطح جامعه با آنها برخورد داشته باشیم اما ماهیت این نوع از برخورد فیزیکی زمانی متفاوت می شود که این اتفاق در یک جلسه‌ای رسمی مثل صحن علنی مجلس اتفاق بیفتد!

به گزارش ایسنا،‌ نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مهمانان صحن علنی مجلس (از جمله نمایندگان مجلس تونس) در هفته گذشته شاهد درگیری فیزیکی بین یک نماینده دولت و یک نماینده مجلس بودند؛ اقدامی که اگرچه بی سابقه نبود اما تاسف بسیاری از حاضرین را به خاطر هتک حرمت جایگاه قوای کشور برانگیخت.

سه شنبه ششم دی ماه بهروز مرادی رییس سازمان هدفمندی یارانه ها از طرف دولت برای ارائه گزارشی در خصوص استفساریه ماده 12 قانون یارانه‌ها در صحن حاضر شد و پس از ارائه گزارش در صندلی خود مستقر شد که در همین حال حسینی نماینده فریمان به وی مراجعه کرده و آمار ارایه شده از سوی وی را دروغ خواند و این در حالی است که پیش از این مقام معظم رهبری همه فعالان سیاسی را نصیحت کرده بودند که آمار رسمی را زیر سوال نبرده و در آن تشکیک نکنند.

به هر روی مرادی نیز با دفاع از آماری که ارائه کرده بود به او گفت که آمار مدنظر وی آمارکوچه و بازاراست، حسینی هم که این حرف وی را توهین به خود تلقی کرده بود برآشفت و سیلی محکمی را حواله مرادی کرد که خراشی را روی گردن مرادی ایجاد نمود و البته این بار مرادی عکس العمل متقابل نشان داد.

در پی این درگیری، علی لاریجانی رییس مجلس دستور اخراج مرادی از صحن علنی را صادر کرد که این امر با واکنش کلامی شدیدی همراه شد.

اگرچه گفته شد که با وساطت برخی نمایندگان مرادی و حسینی با یکدیگر آشتی کردند اما جراحت این درگیری آن هم در صحن علنی مجلس قطعا تا مدتها باقی خواهد ماند.

البته این نخستین درگیری ایجاد شده در مجلس نیست، در ابتدای سال جاری هنگام بررسی جزییات بودجه 1390  نماینده اردبیل با سیلی به استقبال گرجستانی عضو معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری رفت که در نهایت با وساطت نمایندگان دیگر، گرجستانی را از محل درگیری دور کردند.

در تاریخ بهمن 88 هم در جلسه بررسی مشکلات مردم خاوه (یکی از روستاهای ورامین)، نماینده مردم ورامین در مجلس پس از درگیری لفظی با بخشدار به صورت وی سیلی زد تا سیلی‌خوردگان دولت رقم قابل توجهی را به خود اختصاص دهند.

یکی دیگر از سیلی های نواخته شده در مجلس هم متعلق به زارعی بود که به دنبال تلاش عباسی نماینده دولت برای متقاعد کردن نمایندگان در پس گرفتن استیضاح وزیر کشور به گوش وی سیلی زد، اگرچه بعدها زارعی هم از نماینده دولت حلالیت طلبید، البته برخی اوقات خود نمایندگان هم با هم درگیری‌هایی داشته‌اند، به عنوان مثال در ماههای پس از انتخابات ریاست جمهوری مجلس هم پس از قرائت گزارش محمد حسن ابوترابی فرد رئیس کمیته بررسی کننده حوادث تهران، برخی نمایندگان از جمله جانی عباسپور نماینده قزوین و طاهرخانی نماینده تاکستان با یکدیگر درگیر شدند.

رفتار عجیب یک نماینده مجلس با یک خبرنگار در مجلس نیز از موارد ویژه مجلس هشتم است.

هنگامی که یک خبرنگار از یکی از نمایندگان درباره حادثه کهریزک سوال کرد، وی با عصبانیت خطاب به وی گفت: تو غلط کرده‌ای که ...

مورد دیگری هم حکایت از این دارد که زمانی فتاح وزیر وقت نیرو به همراه تعدادی از مدیرانش از جمله نامجو مدیرعامل وقت شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور که بعدها وزارت نیرو را به عهده گرفت به مجلس رفته بودند تا پاسخگوی سوالات نمایندگان باشند اما ناگهان یکی از نمایندگان، به سمت نامجو آمده و به بهانه اینکه نامجو وقت ملاقات به وی نداده است، محکم به صورت وی سیلی زده است، البته گفته شده که همان شب لاریجانی رییس مجلس و همچنین تعداد دیگری از نمایندگان از جمله نماینده مذکور با تماس‌های حضوری و تلفنی از نامجو دلجویی کردند. البته جدا ازاین سیلی‌های سیاسی ، رفتارهای معدودی از نمایندگان مجلس در برهه‌هایی بسیار خبرساز شده است. مانند اتفاقی که در جلسه رای اعتماد سجادی وزیر پیشنهادی دولت برای وزارت ورزش و جوانان روی داد.

هنگامی که آقای رییس‌جمهور در حال بیان دیدگاه‌های خود بود، عده‌ای از نمایندگان با هیاهو و دو دو کردن‌های متوالی در سخنرانی رییس‌جمهور اخلال ایجاد کردند.

زشتی این موضوع چنان بود که واکنش تند رهبر معظم انقلاب را در پی داشت و معظم‌له به صراحت نمایندگان مجلس را سرزنش نمودند، البته در ابتدای سال جاری هم هنگامی که فرزین سخنگوی کارگروه تحول اقتصادی درحال بیان آمار افراد یارانه‌بگیر بود، حمیدرضا کاتوزیان در قالب تذکری، آمار فرزین را دروغ دانست و گفت: عده‌ای می‌خواهند مجلس را دست بیندازند! و البته فرزین در جواب خطاب به کاتوزیان که او را دروغگو خوانده بود گفت: به جای تهمت زدن، به آمار مرکز آمار مراجعه کنید و همان زمان عادل آذر پشت تریبون رفت و به آمار فرزین صحه گذاشت.

با پیشینه یاد شده از برخی درگیری ها در مجلس شورای اسلامی به نظر می رسد آنچه بیش از همه می تواند شان و جایگاه مجلس به عنوان قوه قانونگذاری نظام اسلامی را حفظ کند، رفتار ساکنان صندلی های سبز بهارستان با محوریت قرار دادن آموزه های اسلامی است؛ چنانچه از گذشته هم گفته شده که «حرمت امامزاده با متولی آن است.»

کد خبر: 9010-06964

  
  

آداب و رسوم مذهبی نمی تواند متاثر از فرهنگ بومی نباشد. از همین رو، آداب و رسوم اعیاد دینی و از جمله جشن های سال نو میلادی و میلاد حضرت عیسی مسیح نیز در جوامع گوناگون اندکی تفاوت دارند. زیرا در گذر زمان دین و فرهنگ از یکدیگر متاثر می شوند اما این تاثیر در کلیسای ارمنی و مسیحیان ارمنی پر رنگ تر از دیگر ملت هاست و این به دلیل ملی بودن کلیسا نزد ارامنه است.

سال نو میلادی و جشن میلاد حضرت مسیح را ارامنه جهان، مثل فرقه های مختلف، در اصل به یک صورت انجام می دهند. تنها تفاوت در تاریخ برگزاری ولادت حضرت مسیح است. مسیحیان ارتدکس و کلیساهای ملی و شرق، بنا بر اعتقادات مسیحیان اولیه، روز ششم ژانویه، و مسیحیان کاتولیک و پروتستان روز24 دسامبر را به عنوان میلاد آن حضرت تلقی می کنند.

 

این نه به دلیل اختلاف عقیدتی مذاهب بوده، بلکه صرفا به این دلیل است که حتی چهار قرن پس از پذیرش مسیحیت، مسیحیان روم باستان نتوانستند روز 24 دسامبر را که روز ولادت الهه مهر (میترا) بود به فراموشی بسپارند. بر اساس تصمیمات شورای کلیسائی روم، از آن پس روز 24 و شب 24 دسامبر را به عنوان میلاد حضرت مسیح پذیرفتند.

 

درخت کاج

 

از زمان های بسیار کهن، درخت و گیاه مورد پرستش مردمان بوده اند. کلیسای ارمنی نیز پس از پذیرش مسیحیت نه تنها عیدی را برای تقدس گیاه به عنوان جزئی از طبیعت در تقویم کلیسائی قرار داد، بلکه به تقدیس آن پرداخت. بدین ترتیب هیچ عید و جشنی نمی توانست بدون تبرک گیاه انجام نشود.

اما آغاز تزیین درخت در ایام سال نو میلادی بنا بر گفته ها و روایات به سال 1605 در آلمان بر می گردد. به روایتی تزئین درخت کاج به صورت امروزی را برای نخستین بار مارتین لوتر آلمانی باب نمود.

وی عادت داشت، که در شب میلاد حضرت عیسی مسیح، شاخه های درختان کاج به خانه بیاورد و برای شادمانی کودکان آن را تزئین کند و همین عادت، بعد ها به یک رسم و آئین عمومی تبدیل شد و در سال 1840 میلادی مراسم آراستن درخت به انگلستان و سپس به آمریکا وسایر کشورها راه یافت.

با توجه به این که کودکان و بزرگسالان هر دو به یک اندازه به تزئین درخت کریسمس علاقه دارند، شاید یاد آوری عناصرتشکیل دهنده تزئینات درخت کاج مفید باشد.

مهم ترین آنها ستاره ای درخشان بر نوک و ستیغ درخت است که نشانه ولادت و راهنمائی برای یافتن محل ولادت حضرت مسیح را تداعی می کند. ازدیگر ویژگی های درخت کاج، بابانوئلی است که با کیسه هدایا بردوش زیر درخت ایستاده است.

اما دیگر اجزای این درخت، تندیس های کوچک فرشته، عصا، کیسه و جوراب های رنگی، نوارهای رنگی درخشان و نیز ستاره ها، گوی ها، میوه رنگ شده درخت کاج و چراغ های ریز الوان است که تمامی درخت و اطراف آنرا در بر می گیرد. هدیه هائی را که برای افراد خانواده و خویشاوندان تهیه شده نیز زیر درخت می گذارند.

 

بابانوئل

 

یکی دیگر از رسوم شب سال نو و میلاد حضرت عیسی، کاقاند پاپا، بابا زمستان و یا همان بابانوئل است.

در پیدایش این پدیده زیبا نیز نظری قطعی وجود ندارد. برخی از محققین، اصل بابا نوئل را هم به آلمان ویا هلند نسبت می دهند. نام سانتا کلوز هم که به بابانوئل اطلاق می شود، توسط هلندی ها در امریکا رواج پیداکرد.

داستان سانتا کلوز که شهرت فراوان دارد، از جوانی حکایت می کند که در قرن چهارم میلادی می زیسته است. در آن روزگاران دوشیزگان تنگدست به سبب نداشتن جهیزیه، از رفتن به خانه بخت محروم می شدند.

شبی از شب ها سانتا کلوز، کیسه هائی را که پر از طلا کرده بود، پنهانی از سوراخ بخاری به خانه دختران دم بخت می ریخت و آنان هم با استفاده از این هدیه پنهانی جهیزیه مناسبی را برای خود فراهم می نمودند. از این جهت سانتا کلوز مظهر هدایایی شد که پنهانی و ناگهانی آماده می شوند.

به جهت این ویژگی است که کودکان علاقه بسیاری به بابا نوئل دارند. زیرا وقتی صبح کریسمس از خواب بیدار می شوند، هدیه خود را که بنا به اعتقادشان بابانوئل شب هنگام خواب آورده است، زیر درخت کریسمس و یا زیر بالش خود پیدا می کنند.

تحویل سال نو که همواره ساعت 12 شب 31 دسامبر هر سال تحقق می یابد ریشه دینی ندارد، اما به دلیل تقارب دو مناسبت ( 25 دسامبر و 6 ژانویه) با 31 دسامبر این روز نیز جنبه دینی به خود گرفت و بلافاصله پس از تحویل سال در همه کلیساها مراسم دینی باداراک (قربانی مقدس) و عشاى ربانی انجام می گیرد و برای تبرک سال نو نیز همان مراسم در روز اول ژانویه نیز در کلیساها برگزار می شود.

 

مراسم میلاد حضرت عیسی مسیح، نزد ارامنه شب پنجم ژانویه و تعمید آن حضرت صبح روز ششم ژانویه در کلیساها با آئین ویژه مذهبی برگزار می شود. در پایان این مراسم آب در ظرفی بزرگ با روغن مقدس تبرک داده شده و برای شفای بیماران و همچنین تبرک خانه، بین مومنین حاضر در کلیسا توزیع می شود.

گرچه همه مسیحیان در باره روز میلاد مسیح با هم توافق ندارند، اما مراسم جشن های آن ها بسیار به هم شبیه است.

بر گرفته از:http://rrp.blogfa.com/post-436.aspx


  
  

در نامگذاری این ماه، دو وجه ذکر کرده‏اند:

1.       از «صُفْرَة (زردی)» گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.

2.از «صِفْر (خالی)» گرفته شده؛ زیرا مردم پس از پایان ماه‏های حرام، رهسپار جنگ می‏شدند و شهرها خالی می‏شد.

 

حوادث تاریخی فراوانی در ماه صفر رخ داده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

آغاز جنگ صفین در سال 37 قمری، آوردن سر مبارک امام حسین علیه السلام به دمشق، اربعین امام حسین علیه السلام، ولادت امام محمد باقر علیه السلام در سال 57 قمری، ولادت امام کاظم علیه السلام در سال 128 قمری، شهادت زید بن علی بن الحسین علیه السلام در سال 121 قمری، شهادت عمار بن یاسر و خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین در جنگ صفین در سال 37 قمری، رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در سال 11 قمری، شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در سال 50 قمری، شهادت امام رضا علیه السلام در سال 203 قمری و. .

 

دانستنى هایى از ماه صفر

ماه صفر در تاریخ قمرى

ماه صفر، دومین ماه سال قمرى است. تاریخ قمرى همانند سایر تاریخ ‌هاى رایج، از دوازده ماه تشکیل یافته و اسامى آن ها بدین ترتیب است: محرم، صفر، ربیع الاوّل، ربیع الثّانى، جمادى الاولى، جمادى الثّانیه، رجب، شعبان، رمضان، شوّال، ذوالقعده و ذوالحجّه.

این تاریخ، پیش از اسلام، در میان مردم جزیرة العرب رواج داشت و تاریخ رسمى آنان بود.

پس از ظهور دین مبین اسلام، تاریخ قمرى به عنوان یک تاریخ مذهبى و ملى، مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت.

در عصر خلافت عمر بن خطاب (دومین خلیفه مسلمانان) با پیشنهاد حضرت على علیه السّلام و تصویب خلیفه وقت، هجرت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از مکه معظمه به مدینه منوره، مبداء تاریخ قمرى اسلامى قرار گرفت. بدین جهت، این تاریخ را، تاریخ هجرى قمرى نامیده اند.

گفتنى است که تاریخ قمرى بر اساس گردش ماه (قمر) بر دور زمین محاسبه مى گردد. به این صورت که ماه، هنگامى گردش خود را از هلال آغاز مى کند تا به پایان رساند و به هلال بعدى وصل شود، یک ماه پدید مى آید و با دوازده بار تکرار این گردش، یک سال قمرى شکل مى گیرد.

هر ماه قمرى، مدتش 29 روز و 12 ساعت و 43 دقیقه است و تعداد روزهاى یک سال قمرى، 354 روز است.اما تاریخ ‌هاى دیگر، مانند: هجرى شمسى، فرس قدیم، میلادى و غیره، بر اساس گردش زمین بر دور خورشید محاسبه مى گردد و تعداد روزهاى آن ها، 365 روز و 6 ساعت است. به همین جهت میان تاریخ قمرى و تاریخ شمسى، در حدود یازده روز در هر سال فاصله است.

 

علل نامگذارى ماه هاى قمرى

ابن عساکر در کتاب گرانسنگ «تاریخ دمشق» به نقل از ابوعمروبن علاء درباره علل نام گذارى ماه هاى قمرى گفته است: إنّما سُمّى المحرّم لا ن القتال حرم فیه، و صفر لا ن العرب کانت تنزل فیه بلادا یقال لها صفر، و شهرا ربیع کانوا یربعون فیها، و جمادیان کان یجمد فیها الماء، و رجب کانوا یرجبون فیه النّخل، و شعبان شعب فیه القبائل، و رمضان رمضت فیه الفصال من الحرّ، و شوّال شالت الا بل باءذنابها للضرب، و ذوالقعدة قعدوا فیه عن القتال، و ذوالحجّة کانوا یحجّون فیه، فامّا اوّل السّنة فالمحرّم.یعنى: ماه محرم، بدین جهت نامیده شده است که جنگ و درگیرى در آن حرام شده است، و ماه صفر بدین لحاظ نامیده شده است که عرب ها در این ماه بر زمین هایى، منزل مى گزیدند که به آن ها صفر گفته مى شد، و دو ماه ربیع (اوّل و ثانى) بدین جهت نامیده شده اند که عرب ها در این دو ماه زندگى بهارى در پیش مى گرفتند، و دو ماه جمادى (اوّل و آخر) بدین جهت نامیده شده است که عرب ها در این ماه براى درختان خرما ستون هایى قرار مى دادند تا بر اثر زیادى محصول خرما، شاخه ها و درختان خرما نشکند، و شعبان از این جهت نامیده شده است که قبیله ها در آن از یکدیگر پراکنده و جدا مى شدند، و رمضان از این جهت نامیده شده است که در آن، فصل هاى سال به شدت گرما مى رسند، و شوال بدین جهت نامیده شده است که شتر، دم خود را براى زدن بالا مى برد (کنایه از آمادگى عرب ها براى ضربه زدن به یکدیگر)، و ذى قعده به این سبب نامیده شده است که مردم در این ماه به خاطر حرمت جنگ و خون ریزى، خانه نشین مى شوند، و ذى الحجّه بدین سبب نامیده شده است که عرب ها در این ماه، به حجّ خانه خدا مى پرداختند. و اما نخستین ماه سال، ماه محرم است.صفر به معناى خالى نیز آمده است. ممکن است علت نامگذارى این ماه بدین جهت باشد که عرب ها پس از تحمل سه ماه حرام و خوددارى از قتل و غارت و خون ریزى، با آغاز ماه صفر به جنگ و غارتگرى مى پرداختند و روستانشینان و ساکنان کم جمعیت بادیه ها از ترس هجوم غارتگران و جنایتکاران، اسباب و اثاث خویش را جمع کرده و به جاهاى امن کوچ مى نمودند و روستاها و بادیه هاى خود را خالى مى کردند.

حرمت ماه صفر در نزد قریش

اهالى حجاز، به ویژه قبیله معروف «قریش» پیش از ظهور اسلام، نسبت به زیارت خانه خدا و حرام دانستن چهار ماه از ایّام سال قمرى که از سنت هاى بر جاى مانده از حضرت ابراهیم علیه السّلام و فرزندش اسماعیل علیه السّلام بود، مرتکب تحریف و تغییر در احکام الهى و عمل نمودن به هواهاى نفسانى خود مى شدند.آنان چون مردمى جنگجوى، قبیله گرا و فاقد تشکیلات حکومتى و دولت بودند، در بیشتر سال به تاراج دارایى ها، جنگ و خون ریزى یکدیگر و سایر ساکنان شبه جزیره مى پرداختند و امنیت جامعه را به کلى از میان مى بردند.از سوى دیگر ناچار بودند که به خاطر پاى بندى به سنّت آبا و اجدادى خویش، چهار ماه حرام را تحمل کنند و در این مدت از جنگ و خون ریزى و غارتگرى دست بردارند.پس از مدتى، تحمل سه ماه حرام (یعنى: ذى قعده، ذى حجه و محرم) که پشت سر هم بودند، بر آنان دشوار آمد و در صدد تغییر آن برآمدند.آنان تصمیم گرفتند که حرمت ماه ذى قعده و ذى حجه را نگه دارند و این دو ماه را جهت زیارت خانه خدا براى ساکنان شبه جزیره در امنیت نگه دارند، ولى بر خلاف سنت ابراهیمى، حرمت ماه محرم را شکسته و آن را براى خود مباح سازند و در این ماه، بسان ماه هاى دیگر سال به جنگ و غارتگرى بپردازند و به جاى آن، ماه صفر را حرام نمایند.بدین جهت، مدتى ماه صفر در نزد آنان، از جمله ماه هاى حرام بوده است. هم چنین آنان دست کارى دیگرى در ماه هاى حرام کرده بودند و آن عبارت بود از این که هر ماه حرام را دو سال حرام مى دانستند و ماه هاى دیگر را حلال مى شمردند. به عنوان مثال، دو سال پشت سر هم، ماه محرم را ماه حرام و ماه زیارت مى دانستند و ماه هاى دیگر را براى خویش مباح مى نمودند و سپس دو سال بعد، ماه صفر را ماه زیارت و ماه حرام مى دانستند و سایر ماه ها را حلال و مباح مى شمردند. تا این که حج آنان در حجة الوداع که آخرین سفر زیارتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به مکه معظمه بود،مصادف شد با ماه ذى الحجّه، و در این ماه مسلمانان حج واجب و زیارت خانه خدا را به جاى آوردند و به دستور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این ماه براى همیشه ماه زیارتى خانه خدا و حج واجب تعیین گردید.

برخورد قرآن کریم با تحریف هاى مشرکان قریش

قرآن کریم که کامل ترین کتاب آسمانى است، تحریف هاى پدید آمده از سوى مشرکان قریش در تغییر و تبدیل ماه حرام و دست کارى در احکام الهى را به رسمیت نشناخت آن را محکوم کرد.

در سوره مائده، خطاب به مؤ منان فرمود: یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنوُا لا تُحِلّوُا شَعائِرَ اللّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ...

اى کسانى که ایمان آورده اید، شعائر الهى و ماه حرام را بر خود حلال و مباح نسازید.

در سوره توبه، این موضوع را به صورتى روشن تر بیان کرد و کردار مشرکان و کافران را تقبیح نمود: إ نَّمَا النَّسیئىُ زِیادَةٌ فِى الْکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروُا یُحِلُّونَهُ عاما وَ یُحَرِّمُونَهُ عاما لِیوُا طِئوُا عِدَّةَ ما حرَّمَ اللّهُ، فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمالِهِمْ.

همانا فراموشى (نسبت به ماه هاى حرام) در کفر (عصرجاهلیت) بسیار بود که به واسطه آن گمراه مى شدند آنانى که کفر را پیشه خود کرده بودند. به طورى که (آن ها را) در سالى حلال و در سال دیگر حرام مى شمردند تا پایمال کنند شمار آن چه (از ماه ها) را که خدا حرام کرده است. پس آنان، مباح مى کردند آن چه را که خدا حرام کرده بود. (بدین ترتیب) کردار زشتشان برآنان آراسته مى گردید.

قرآن کریم بسان سنّت ابراهیمى، تنها ماههاى ذى قعده، ذى حجّه، محرّم و رجب را حرام و ماه هاى زیارت دانسته است.

 ماه صفر در نزد شیعیان

شیعیان إثنى عشرى و محبان اهل بیت علیهم السّلام، ماه صفر را از ایام سوگوارى سال مى دانند. زیرا در ابتداى این ماه خانواده امام حسین علیه السّلام و بازماندگان واقعه کربلا را به صورت اسیرى وارد شام نمودند و آنان را در فشار روحى و روانى و مورد تحقیر و توهین قرار دادند، به طورى که یکى از فرزندان خردسال امام حسین علیه السّلام، به نام رقیه (س)، بر اثر این سختى هاى طاقت فرسا، در دمشق به لقاءاللّه پیوست. هم چنین، بیستم این ماه، اربعین شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا است.

بنا به روایت علماى شیعه و برخى از علماى اهل سنت، در 28 صفر، رحلت جانگداز رسول گرامى اسلام حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و شهادت سبط پیامبر، حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام و در آخر این ماه، شهادت ثامن الحجج حضرت على بن موسى الرضا علیه السّلام واقع شده است. بدین جهت، شیعیان این ماه را همانند ماه محرم، به سوگوارى مى پردازند. در بسیارى از مراسم ها و محافل مذهبى، دو ماه محرم و صفر را پشت سر هم گرامى مى دارند و در آن ها به عزادارى مشغول مى باشند.

ولیکن، اکثر مورخان اهل سنت، رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در ماه ربیع الاول مى دانند. بدین جهت براى این ماه برنامه ویژه اى ندارند.

 

 

برگرفته از کتاب روزشمار تاریخ اسلام "ماه صفر"، تالیف سید تقی واردی

 


  
  

همان گونه که مى‏دانیم، حفظ و نگهدارى یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است. حضرت زینب (علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجرى، پیام رساى خویش را از دشت خونین کربلا براى مسلمانان ابلاغ نمود و آن را براى همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت.البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتداى راه، حضورى فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینى داشتند. همیارى حضرت زینب (علیهاالسلام) با امام حسین (علیه‏السلام) در انجام مسؤولیت‏ها را مى‏توان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست. آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعى از مسؤولیت‏ها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام (علیه‏السلام) فرصت و فراغ بیشترى براى آماده سازى قیام داشته باشد. اما اصلى‏ترین وظیفه حضرت زینب (علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلى مى‏شود. اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین(علیه‏السلام) دستخوش تحریف مى‏گردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطرى جدى قرار مى‏گرفت. تبلیغ پیام شهادت، سرپرستى قافله اسرا، پرستارى از امام سجاد(علیه‏السلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و... مسؤولیت‏هاى سنگینى بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود. سخنرانى حضرت زینب (علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموى را به لرزه انداخت. سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینى و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسه‏ها و جنایات رژیم را برملا نمود. روشنگرى‏هاى آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند. پیامد تلاش‏هاى حضرت زینب(علیهاالسلام) انقراض حکومت اموى و جلوگیرى از اتلاف خون پاک شهداى کربلا، و در نتیجه، احیاى مجدد اسلام بود. آن حضرت در کوفه، شام و مدینه ، به افشاگرى بنى امیه اقدام نمود و چهره کریه‏شان را به مردم نشان داد؛ و این خود قیامى دیگر شد، براى براندازى دستگاه فاسد خلافت. گر چه زینب(علیهاالسلام) اندکى بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگى نکرد، ولى در همین مدت اندک، کنگره‏هاى کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشوراى امام حسین(علیه‏السلام)راتاابدماندگارکرد. نقش سایرزنان پس از قیام‏غیر از زینب(علیهاالسلام)، عده دیگرى از زنان نیز بودند که به رهبرى و مدیریت حضرت(علیهاالسلام)، کارهاى تبلیغى و فرهنگى بسیارى پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تأثیر زیادى بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد. نقش آفرینى زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، مى‏توان مورد بررسى قرار داد:

 

1-نقش عملى زنان پس از قیام عاشورابعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبت به فاجعه‏اى که از سوى دستگاه غاصب یزید بر امام حسین(علیه‏السلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند. و جالب این که اکثر این زنان، کسانى بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آن‏ها مى‏پردازیم.                                                                                         

 

- زنى از قبیله بنى بکربعد از ظهر عاشورا، زنى از قبیله بنى بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متأثر شده، شمشیر به دست مى‏گیرد و به سوى سپاه کوفه هجوم مى‏برد و به قوم خود مى‏گوید: «اى آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالى که جز خدا پناهگاهى ندارند؛ براى خون‏هاى رسولخدا(صلى‏الله‏علیه‏وآله)قیام کنید.»همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند.

 

- زنان بنى اسدپس از پایان جنگ، بدن‏هاى مطهر شهدا بر روى زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسى جرأت نداشت که براى دفن و کفن اجساد قدم بردارد؛ چرا که طبق دستور عمر سعد، مأمورى بر بدن‏ها گمارده شده بود. در این وضعیت، زنان قبیله بنى اسد که در نخلستان‏هاى نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوى میدان هجوم بردند. مردان آن‏ها با دیدن حرکت شجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند.

 

- ام عبدالله‏او همسر «مالک بن نسیر» بود. شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتى زد و عرقچینى که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید. پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید. اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر(صلى‏الله‏علیه‏وآله) را به خانه آورده‏اى؟آنراازپیش من ببر.» و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت.

 

- نوار همسر خولى‏پس از آن که خولى بن یزید اصبحى سر مبارک امام را براى کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد. همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبت به او ابراز انزجار نمود. سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست. در کتب تاریخى، از مشاهدات وى در این شب، نسبت به حضور فرشتگان براى تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبى آمده است.

 

- زنان آل ابى سفیان‏سخنرانى‏ها و خطابه‏هاى پر شور حضرت زینب(علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابى سفیان از این واقعه متأثر شده، مراسم نوحه سرایى و گریه و شیون براى امام حسین(علیه‏السلام) و یارانش بر پا دارند.و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبت به عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند.

 

- هند همسر یزید بن معاویه‏پس از افشاگرى زینب کبرى(علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متأثر و ناراحت شده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین(علیه‏السلام) اعتراض نمود و گفت: «اى یزید! آیا تو دستور داده‏اى سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالاى نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتى؟» یزید مضطرب شد و براى گریز از کارى که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضى نبودم.» نکته قابل تأمل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکت شوم همسرش مى‏باشد که با این اعتراض، ضربه سختى بر حکومت شوهر خود وارد کرد. این‏ها نمونه‏هایى از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود. اما بانوان دیگرى هم با کردار خویش، در جبهه‏اى تبلیغى به مبارزه علیه آل ابى سفیان پرداختند. ایشان از همراهان و پیروان امام حسین(علیه‏السلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند.

 

- رباب همسر امام حسین(علیه‏السلام)رباب همسر امام حسین(علیه‏السلام)، دختر «امرء القیس بن عدى بن اوس» بود. او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خواره‏اش على اصغر بود. وى پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد. در برخى روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانه‏اش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بى سقف روزگار گذراندند. چون به او گفته مى‏شد که از زیر آفتاب سوزان برخیز. با گریه و شیون مى‏گفت: من با چشمان خود حسین(علیه‏السلام) را دیدم که گرمى آفتاب، بدن او را مى‏گداخت. و این خود نوعى مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمّالش بود. رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را براى قیام‏هاى دیگر مردمى فراهم سازد.

 

- زنان مدینه و بنى هاشم بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا(صلى‏الله‏علیه‏وآله) رفتند و مراسم عزادارى برپا نمودند. آنان بدون هیچ هراسى از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دست به اقدامى مهم زدند. آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏وآله)، با زیرکى و تیزبینى، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است. و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایى مى‏کردند. امام صادق (علیه‏السلام) نیز در این زمینه مى‏فرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمى، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد. دودى نیز از خانه بنى هاشم برنخاست تا پنج سال که عبیدالله بن زیاد کشته شد.» و این نشانگر نقش اساسى و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضت حسینى بود. اینان با عزادارى‏هاى پى در پى، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومت بیدادگر یزید برخاستند و با حرکت‏هاى مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام مى‏شد، در اذهان تأثیر به سزایى گذاشتند. زنان انصار نیز به همراهى زنان بنى هاشم، زمینه را براى شروع مبارزاتى نو بر ضد دستگاه بنى امیه فراهم ساختند، و با شعور دینى و سیاسى خویش، گامى بلند در احیاى نهضت عاشورا برداشتند.

 

2- نقش سخنرانى و خطابه‏هاى زنان پس از قیام‏علاوه بر اقداماتى که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابه‏ها و سخنرانى‏هاى بانوان هاشمى را مى‏توان مهمترین عامل براى روشنگرى مردم و براندازى حکومت یزید دانست؛ چرا که اگر نبود این افشاگرى‏ها، جامعه خفته آن روز متحول نمى‏گردید و نداى حق‏طلبى و ستیز علیه ستم، بلند نمى‏شد.

همان گونه که گذشت، امام سجاد (علیه‏السلام) و زینب کبرى (علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند. آن‏ها با اخطارها، هشدارها و بیدار باش‏ها، ضربه سنگینى بر آل امیه وارد نمودند. اما دیگر زنان هاشمى نیز که در نهایت فصاحت و بلاغت بودند، نقش مهمى در خنثى‏سازى تبلیغات مسموم اموى داشتند. زنانى چون ام کلثوم 19 و فاطمه صغرى دختر20 امام حسین(علیه‏السلام) و... . نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخى، 21 زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمى و بقیه، زنان بنى هاشم بودند.21 اسارت این بانوان اگر چه اجبارى و ناخواسته بود، ولى آن‏ها را در موقعیتى قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند. آنان هر جا رسیدند، از فرصت‏ها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند. خطبه‏هاى پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوى امر به معروف و نهى از منکر است، چنان تأثیرى بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتى عظیم و قیام‏هایى چون قیام توابین و قیام مختار گردید. علاوه بر آن، این سخنرانى‏ها و روشنگرى‏ها، دستاوردهاى مهم دیگرى نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگى به مردم، ایجاد وحدت و یکدلى در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیدارى افکار و اندیشه‏ها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامى، ایجاد ارزش‏هاى اخلاقى جدید و... از جمله این دستاوردهاست. تأمل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، مى‏تواند عظمت و بزرگى اقدامات شایسته آنان را جلوه‏گر نماید و درسى باشد براى زنان درعصرهاى مختلف، براى وصول به اهداف عالیه اسلام.

 

برگرفته از سایت آفتاب

 


  
  

زینب (س) سومین فرزند مهد ولایت است که در سال پنجم یا ششم هجری 2 یا 3 سال پس از ولادت امام حسین (ع) در مدینه چشم به جهان گشود. ربیع‏الثانى و طبق نقلى ماه محرم سال پنجم هجرت ذکر کرده‏اند ولى هیچ‏یک از این اقوال دلیل محکم تاریخى ندارد هنگامی‌که پیامبر (ص) از سفر بازگشته و خبر ولادت فرزند حضرت زهرا (س) را از حضرت علی (ع) شنیدند، فرمودند: «فرزندان فاطمه (س)، فرزندان من هستند ولی خداوند درباره آنان تصمیم می گیرد.» در همین هنگام جبرئیل نازل شد و پیام آ‌ورد که خداوند می‌فرماید: «نام این دختر را زینب بگذارید که این نام را در لوح محفوظ نوشته‌ام.» آن‌گاه رسول خدا زینب را گرفت و بوسید و گفت: «توصیه می‌کنم که همه، این دختر را احترام کنند، که مانند خدیجه کبری است.» یعنی همان‌طور که فداکاری‌های خدیجه در پیشبرد اهداف پیامبر و اسلام بسیار ثمربخش بود، ایثار، صبر و استقامت زینب در راه خدا نیز در بقا و جاودانگی اسلام از اهمّیّت ویژه‌ای برخوردار است.

زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد ، که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ شد و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت گشت. و این است که نام زینب در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشیع است، به خاطر فداکاری‌هایش، زیبا،‌درخشان و جاودانی است.

زینب (س) بیش از 5 سال وجود رسول اکرم (ص) را درک نکرد و در سال یازدهم هجرت، غم هجران جدّ بزرگوار خود، محمد مصطفی (ص) را بر جان نشاند. گویی پرواز رسول اکرم آغاز محنت‌های زینب بود. چند ماه بعد غم فقدان مادری که فخر زنان عالم بود نیز بر جان خسته‌اش نشست و دل کوچکش را در این مصیبت عظیم غصه‌دار ساخت. او که از وجود پیامبر اکرم بهره‌ها برده و در دامان مهر و عطوفت زهرای اطهر از جرعه‌های معرفت سیراب گشته بود، حدیث صبر و استقامت را در دفتر وجودش نگاشت؛ چرا که خبر مصائب و محنت‌هایی را که در مسیر عمرش با آنها روبرو می‌گشت از رسول خدا(ص) شنیده بود.

رؤیایی دردناک

زینب مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد، در همان زمان کودکی در آینه رؤیا می نگرد و برای جدش پیامبر اکرم بازگو می‌کند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر می‌کند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. این رؤیا را در تاریخ چنین می‌خوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم؛ تا این‌که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم».

پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود:

«درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا می‌رود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آن‌ها هم از دنیا می‌روند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک می‌گردد».

 

با مادرش فاطمه

فاطمه بعد از پدر گرامی خویش چند ماهی بیش در این دنیا نماند. بنابراین زینب از محبتهای مادری چون صدیقه کبری بیش از چند ماهی بعد از رحلت پیامبر بهره نجست.

این دوران کوتاه چند ساله، پر است از فراز و نشیبها و خاطره‌های تلخ و شیرینی که زینب را برای ادامه حرکت و مجاهدت در راه خدا و استقبال از مشکلات و مصائب زندگی آماده می ساخت. زینب مادرش فاطمه را بعد از رحلت رسول خدا خندان و متبسم نمی دید. فاطمه در غم از دست دادن پدری چون رسول خدا و حمایتهای او چندان گریست که نام او را در شمار گریه کنندگان معروف تاریخ چون آدم،‌ یعقوب، یوسف و امام سجاد آورده‌اند.

زینب در تمامی این دوران با مادر در کنار او بود و صحنه‌های مصیبت‌بار رحلت پیامبر خدا و اندوه بیکران مادر و ظلم و جنایت دشمنان* در حق اهلبیت پیامبر را نظاره می‌کرد و همه این ناملایمات بر قلب کوچکش فرود می‌آمد و او برای خدا صبر می‌کرد و پایداری در راه خدا را پیشه خود می‌ساخت،‌ تا زمینه‌ای باشد برای تحمل مصیبتها و رنجهای بزرگتری که در انتظار او بود.

 

دفاع از حق

زینب در مجلس سخنرانی مادرش فاطمه در مسجد رسول خدا در دفاع از حقوق اهلبیت و فدک حاضر بود و خطبه و سخنان مادرش را در آن مجلس به یاد داشت؛ به طوری که خود یکی از راویان آن خطبه به شمار می‌آید.

او از مادرش آموخت که چگونه باید در مقابل دشمنان ایستادگی کرد و آنان را رسوا ساخت. او آماده می‌شد که با سخنان خود در بازار کوفه و کاخ ابن زیاد و یزید، ظلم و جنایت آنان را برملا سازد و از اسلام و ولایت دفاع کند.

آخرین دیدار

سرانجام زمان آخرین دیدار و وداع با مادر فرا می‌رسد و تکفین مادر پایان می‌یابد. به دعوت پدر، فرزندان زهرا با مادر خویش وداع می‌کنند و لحظاتی مادر را در آغوش می‌گیرند، چنان که فرشتگان از این صحنه دلخراش می گریند... بیایید گوشه ای از این ماجرای غم‌افزا را از زبان امیرالمؤمنین بشنویم:

«زمانی که خواستم کفن زهرا را گره بزنم، به ام‌کلثوم، زینب،‌ حسن و حسینم گفتم: بیایید از مادرتان توشه‌ای برگیرید که این آغاز جدایی است و دیدار بعدی در بهشت خواهد بود.

حسن و حسین به طرف مادر آمدند؛ در حالی که چنین می‌گفتند: اندوه و حسرتی که از فقدان جدّمان پیامبر و مادرمان فاطمه داریم هرگز خاموش نمی‌شود. ای مادر حسن! ای مادر حسین!‌ هنگامی که جدّمان محمد مصطفی را دیدی سلام ما را به او برسان و بگو بعد از تو ما در دنیا یتیم شدیم.

علی فرمود:

به خدا سوگند مشاهده کردم که زهرا با ناله و اندوه با دو دست فرزندانش را گرفت و مدتی به سینه چسباند که ناگاه هاتفی از آسمان ندا داد که ای ابوالحسن آنان را از آغوش مادر برگیر که به خدا سوگند این دو فرزند، ملائکه آسمان را به گریه انداختند؛...».

و بدین سان زینب مادری مهربان، ‌مونسی عطوف و پناهی آرام‌بخش را در سنین کودکی از دست می‌دهد که غم هجران او بر قلب کوچکش سنگینی می‌کند. ولی او که مسئله آموز مکتب پیامبر و فاطمه و علی است لحظه‌ای و ذره ای در راه هدف خود تردید نمی‌کند و با استواری گام برمی‌دارد و رسالتش را به انجام می‌رساند.

 

بعد از مادر

دیگر شمع وجود مادر روشنی بخش خانه علی نیست. لزوم نگهداری از فرزندان فاطمه ایجاب می‌کرد که شخصی عهده دار این مهم شود. فاطمه این امر مهم را در آخرین روزهای زندگیش پیش بینی کرده بود و مادری مهربان برای فرزندانش و همسری برای علی در نظر گرفته و ازدواج با او را به علی توصیه نموده بود. این افتخار نصیب بانوی بزرگواری به نام «امامه» شد که به فرموده فاطمه برای فرزندانش همانند خود او بود.

زینب بعد از مادر در سایه تربیتهای پرمهر پدری چون علی و در کنار برادرانی چون حسن و حسین رشد می‌یابد و از همان دوران کودکی مشکلات فراوان و فشارهای روحی بی‌شماری را تجربه کرده و در برابر آن‌ها مقاومت می‌کند و بدین گونه دوران کودکی را پشت سر می‌گذارد.

هر چند زینب کوچکتر از حسن و حسین است،‌ ولی از آن‌جا که دختر فاطمه و دست پرورده اوست و عطر مهر مادری چون فاطمه از او تراوش می‌کند،‌ علاقه و پیوند روحی و عاطفی‌ای که میان او دو برادرش وجود دارد، وصف ناشدنی است. و این ارتباط روحی تا پایان عمر استمرار می‌یابد و زینب لحظه‌ای نمی‌تواند دوری و اندوه این جگرگوشگان فاطمه را تاب بیاورد و چنانکه خواهیم دید تا آخرین لحظات،‌ چون مادری مهربان به آنان عشق می ورزد و هر و محبت نثارشان می‌کند و چیزی نمی‌تواند مانع این پیوند و بستگی گردد.


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >