سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با همه دل، خدا را دوست بدارید . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :20
بازدید دیروز :2
کل بازدید :71193
تعداد کل یاداشته ها : 97
103/8/26
5:54 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
سیاوش[276]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سیب سرخ ###@جزین@### سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Iranian Universities
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی گل باغ آشنایی هم نفس اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی زخمهایت را پنهان کن... اینجا مردم زیادی با نمک شده اند!! ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی ****شهرستان بجنورد**** بی سر و سامان @@@نصرت@@@ معیار عدل .: شهر عشق :. بوی سیب فرق بین عشق و دوست داشتن Har Chi Delet Mikhad روستای چشام یادداشتهای فانوس رازهای موفقیت زندگی تنها هنر صدای سکوت عشق جزتو Manna محمد قدرتی اس ام اس جدید/ پـَـــ نَ پـَـ/ پیامک جدید مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 مردود گروه اینترنتی جرقه داتکو نهِ/ دی/ هشتاد و هشت ندای حق منتظران شهادت اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان رویابین ایرانی یعنی عشق کلبه ی عشق  از همه جا از همه رنگ پارسال دوست امسال آشنا تجربه های مربی کوچک دلنوشته های یه عاشق! دلنوشته های شخصی مهندسی پیوند ارتباط داده ها DCL آموزش تست زدن کنکور پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان حفاظ فهادانــ mahoor دیدبان اینترنتی شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت یه دختر تنها دهاتی قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی من وتو طلبه ایرانی خورشید خاموش حاج آقا مسئلةٌ sindrela آبی تر از آبی رویای زیبا ... محبت تا زمانی که زنده ام عشق تو مرا بس آروم آروم هر چی بخوای دوست کشتی کج باران خوش بگذره عاشق تنها.... تنهایی من خسته دلان مسأله شرعی موسیقی اصیل ایرانی پسرودخترسوسول فروش خوکچه هندی

 

امام حسین علیه السلام از نگاه دکتر شریعتی

 دکترعلى‏ شریعتى متفکر و اندیشمندى بود که در یک دوره تاریخى، تأثیر فزاینده‏اى بر روى نهضت اسلامى گذاشت. شهید دکتر بهشتى با اشاره بدین موضوع، حق مطلب را ادا مى‏کند:

«دکتر در طول چند سال حساس، هیجان مؤثرى در جوّ اسلامى و انقلاب اسلامى به وجود آورد و در جذب نیروهاى جوان درس خوانده و پر شور و پر احساس به سوى اسلام اصیل، نقش سازنده‏اى داشت و دل‏هاى زیادى را با انقلاب اسلامى همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.»(1)

آثار دکتر شریعتى از فراز و فرودهاى بسیارى برخوردار است؛ برخى آثار وى همچون «اسلام‏شناسى متعهد با مخاطب‏هاى آشنا» و «تشیع علوى، تشیع صفوى» داراى ضعف‏هاى ساختارى و اساسى مى‏باشد، و برخى از آثار وى از جمله «على‏علیه السلام»، «فاطمه، فاطمه است» و «نیایش» را باید در رده کتاب هاى خوب و تأثیرگذار وى محسوب کرد.

برخى از سخنرانى‏ها و نوشته‏هاى دکتر شریعتى در مورد شهادت امام حسین‏علیه السلام و حادثه کربلا، از جمله آثار خوب وى به شمار مى‏رود. در این نوشتار سعى خواهیم نمود به حدّ وسع خود، دیدگاه دکتر شریعتى را در این موارد به تصویر کشیم:

 شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، کسى که همه چشم‏ها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است.

 

 1. شهید 

نوع فهم دکتر شریعتى از مفهوم عالى شهید، برداشتى خالص، عمیق و ناب از فرهنگ اصیل اسلامى است. وى در تعریف کلمه «شهید» مى‏گوید:

"شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، کسى که همه چشم‏ها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است."(2)

«شهید» زنده، جاوید، حماسه ساز، عارف، آگاه، انتخاب‏گر و روزى خوار نعم الهى است و این اصیل‏ترین دریافت از متون و فرهنگ اسلامى به شمار مى‏رود، چنانچه قرآن کریم نیز بدان اشاره مى‏کند. دکتر شریعتى در جاى دیگر مى‏نویسد:

"شهید، قلب تاریخ است؛ هم چنان که قلب به رگ هاى خشک اندام، خون، حیات و زندگى مى‏دهد، جامعه‏اى که رو به مردن مى‏رود، جامعه‏اى که فرزندانش ایمان خویش را به خویش، از دست داده‏اند و جامعه‏اى که به مرگ تدریجى گرفتار است، جامعه‏اى که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه‏اى که احساس مسئولیت را از یاد برده است و جامعه‏اى که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخى که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است؛ شهید همچون قلبى، به اندام‏هاى خشک مرده بى‏رمق این جامعه، خون خویش را مى‏رساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را مى‏بخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید؛ کى غائب است؟"(3)

بخش فوق بیشتر رویکردى کربلایى دارد، بدین معنا که دکتر با نگاه به شهیدان کربلا و فضاى حاکم بر آن، به وصف شهید پرداخته است و الا همیشه اینگونه نیست که در جامعه‏اى منحط و رو به عقب، سیماى تابناک شهید رخ نماید. شهداى جهادهاى نبى ‏اکرم ‏صلى الله علیه و آله و امام على‏علیه السلام شاهد این ادعاست. البته مرحوم شریعتى بدین موضوع پرداخته است که در جاى دیگر بدان اشاره مى‏کنیم.

یکى از بهترین و حیات بخش‏ترین سرمایه‏هایى که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است.

 

 2. شهادت‏ 

شهادت، بُرنده‏ترین سلاحى است که هیچ دشمنى را یاراى مقاومت در برابر آن نیست، مرحوم شریعتى در این باره بحث‏هاى مبسوطى دارد که براى رعایت اختصار، به گزیده‏هایى از آن اشاره مى‏کنیم.

"یکى از بهترین و حیات بخش‏ترین سرمایه‏هایى که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است."(4)

"در فرهنگ ما شهادت، مرگى نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند. شهادت مرگ دلخواهى است که مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بیدارى و بینایى خویش، خود انتخاب مى‏کند!... شهادت، در یک کلمه - بر خلاف تاریخ‏هاى دیگر که حادثه‏اى است و درگیرى است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدى است - در فرهنگ ما، یک درجه است، وسیله نیست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود یک تکامل، یک علو است؛ خود یک مسئولیت بزرگ است؛ خود یک راه نیم ‏بُر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یک فرهنگ است."(5)

امروز این سخنان با پشتوانه سرمایه عظیم انقلاب، جنگ تحمیلى و اندیشه‏هاى ناب حضرت امام ‏قدس سره براى نسل جدید، عادى و جا افتاده شده است؛ لیکن در اواخر سال 50 که این سخنرانى‏ها ایراد شده، فضاى فکرى جامعه دست خوش تحولات اساسى بود و لزوم ارائه مفاهیم «حماسى اسلامى» به زبان روز و متناسب با زمان، به شدت احساس مى‏شد.

علاوه بر این، خفقان و امنیت پلیسى حاکم بر آن دوره تاریخى، بیانگر شهامت و شجاعت سخنران است؛ به طورى که بعد از سخنرانى «پس از شهادت» در مسجد جامع نارمک، حاضران تظاهرات باشکوهى برپا کردند.

مرحوم شریعتى شهادت را به دو بخش حمزه‏اى و حسینى تقسیم مى‏کند. شهید مطهرى نیز از منظرى دیگر، بدان مى‏پردازد؛ وى در این مورد مى‏نویسد:"جناب حمزه، سیدالشهداى زمان خودش است و امام حسین‏علیه السلام سیدالشهداى همه زمان‏ها است."(6)

دکتر شریعتى در این باره مى‏گوید:"ما دو نوع شهید داریم؛ سمبل یکى حمزه سیدالشهداء، و سمبل دیگرى امام حسین‏علیه السلام است."(7)

براى روشن شدن تقسیم بندى فوق، مستقلاً به هر کدام مى‏پردازیم.

 در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزه‏اى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.

  شهادت حمزه‏اى‏ 

«حمزه یک قهرمان مجاهد است که براى پیروزى و شکستن دشمن رفته، شکست خورده و کشته و شهید شده است... حمزه و سایر مجاهدان براى پیروزى آمده بودند - البته با احتمال این که اگر هم مرگ شده، شد - و هدفشان پیروزى و شکستن دشمن بود... بنابراین شهید حمزه‏اى و شهادت حمزه‏اى، عبارت است از مردى و کشته شدن مردى که آهنگ کشتن دشمن کرده است."(8)

دکتر شریعتى شهداى حمزه‏اى را مجاهدانى مى‏داند که نه براى شهید شدن، که کشتن و شکست دادن دشمن به میدان جهاد شتافته‏اند و شهادت، آنها را انتخاب کرده و روزى آنها شده است. به عبارتى وظیفه اولیه اسلامى شهداى حمزه‏اى، شکست دشمن و حفظ اردوگاه اسلام است، لیکن قضاى الهى بر سرنوشت ایشان، شهادت نوشته است. بنابراین، شهید حمزه‏اى آرزومند شهادت است ولى در پى آن نمى‏باشد؛ چرا که وظیفه اولیه خود را شکست دادن دشمن مى‏داند. و در صورت لزوم، از شهادت استقبال مى‏کند.

 

 شهادت حسینى‏علیه السلام‏ 

"شهادت حسینى کشته شدن مردى است که خود براى کشته شدن خویش قیام کرده است... امام حسین‏علیه السلام از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است که دشمن را با زور شمشیر بشکند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده و یا در یک تصادف یا ترور توسط وحشى، کشته شده باشد. این‏طور نیست، او در حالى که مى‏توانسته است در خانه‏اش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خویشتن را انتخاب کرده است... امام حسین‏علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه مى‏کرد، «نه» گفت، این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است."(9(

سمبل شهادت حسینى در این تعریف، تنها سلاح پیروز است. البته شهادت حسینى شرایط ویژه خود را مى‏طلبد. وقتى ظلم، انحطاط و انحراف همه گیر مى‏شود و ارزش‏هاى والاى اسلامى مسخ مى‏گردد و موعظه‏ها بر گوش‏هاى سنگین کارگر نمى‏افتد؛ حسین با همه دانایى به عدم توانایى خود در پیروزى ظاهرى بر دشمن، علناً به پیشواز مرگ مى‏رود و با انتخاب شهادت، بزرگترین کارى را که مى‏شد کرد، انجام مى‏دهد.

ثمره شهادت امام حسین‏علیه السلام آگاهى و بازگشت مردم به هویّت اصیل اسلامى و زدن داغ رسوایى کُشتن فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر پیشانى کریه حکومت یزید است.

در شهادت حسینى، وظیفه اولیه اسلامى براى یارى دین خدا، شهادت است؛ در این جا مجاهد فى‏سبیل‏الله با شهادت خود، دین خدا را یارى مى‏کند. شهادت عمار یاسر نیز از این قبیل است؛ لیکن انعکاس شهادت اباعبدالله الحسین‏علیه السلام به دلایلى گسترده و خارج از ظرف زمان است.

در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزه‏اى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.

  3. امام حسین‏علیه السلام‏ 

تأثیر اباعبدالله الحسین‏علیه السلام بر روى اندیشه‏هاى دکتر شریعتى و خلق روح حماسى و نگاه حسینى وى، در همه آثارش به وضوح دیده مى‏شود. بازتاب حماسه حسینى در جولان فکر و روحیه وى بسیار گسترده، شورانگیز و عمیق مى‏باشد؛ به طورى که بسیارى از جریانات سیاسى و اجتماعى و رویدادهاى تاریخى را با رویکرد به «حادثه کربلا» تحلیل و ارزیابى مى‏کند. پرداختن به عاشوراى حسینى از منظر دکتر شریعتى بیشتر انعکاس یک قریحه قوى، احساس شورانگیز و ترجمان روح حماسى و بى‏تاب اوست. این بخش در زوایاى مختلفى قابل مدح است، که اختصاراً به چند مورد از آن مى‏پردازیم:

 الف) شرایط نهضت امام حسین‏علیه السلام‏ 

"شکل مبارزه‏اى که حسین انتخاب کرده، قابل فهمیدن نیست مگر این که اوضاع و شرایطى که حسین در آن شرایط، قیام خاصّ خودش را آغاز کرد، فهمیده بشود... اکنون حسین مسئول نگاهبانى انقلابى است که آخرین پایگاه‏هاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنى حکومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یک شمشیر برایش نمانده و حتى یک سرباز! سال‏هایى است که بنى‏امیه همه پایگاه‏هاى اجتماعى را فتح کرده است."(10)

اسلام در این زمان، چون پوستین وارونه شده است؛ ارزش‏هاى اسلامى رنگ باخته و دین با حاکمیت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف مى‏رود. امام حسین‏علیه السلام در چنین شرایطى براى اصلاح دین جدش قیام مى‏کند؛ از یک سو، نیرویى براى تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سکوت خود مشعل امیدى نمى‏بیند. بنابراین، با تنهاترین و برنده‏ترین سلاح، سلاح شهادت، به رویارویى با یزید، مظهر باطل مى‏شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز مى‏شود.

 این که حسین فریاد مى‏زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید.


 ب) بایستن و نتوانستن‏ 

"فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زنده‏تر کیست؟ در تاریخ ما، کیست که به اندازه او حق داشته باشد که زندگى کند؟ و شایسته باشد که زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگى کردن، آدمى را مسئول جهاد مى‏کند و حسین مَثَلِ اعلاى انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایى یا جمعیت، فقط شکل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئولیت را تعیین مى‏کند نه وجود آن را."(11)

«بایستن» یعنى براى انجام دادن وظیفه مسئولیت دینى و شرعى، تلاش نمودن و تا حد توان براى پیشبرد آن، به تناسب زمان و شرایط، اقدام کردن. گویاترین کلام براى اداى این مفهوم، فرمایش حضرت امام‏ قدس سره است؛ ایشان در پیامى فرمودند:

"ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفه‏ایم، نه مأمور به نتیجه."(12)

هر مسلمانى در هر شرایطى، وظیفه‏اى دارد که باید بدان عمل نماید؛ لیکن اقتضاى زمان، شکل انجام وظیفه را به تناسب خود، دستخوش تغییر مى‏سازد. عمل به وظیفه در بستر زمانى خاص، «جهاد» و در شرایطى «فقه» و در برهه‏اى «پرداختن به مسایل علمى» است؛ لیکن آنچه با تحول زمان دگرگون نمى‏شود، اصل اداى تکلیف و انجام وظیفه است.


 ج) هنر خوب مردن‏ 

"او (امام حسین‏علیه السلام) فرزند خانواده‏اى است که هنر خوب مردن را در مکتب حیات، خوب آموخته است... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى‏فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى‏شود و حسین «وارث آدم» - که به بنى‏آدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند - اکنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه باید مردن را بیاموزند."(13)

شهادت، هنر مردان خداست؛ چنان که خوب زیستن و خوب زندگى کردن، هنر مردان الهى مى‏باشد. خوب مردن نیز هنرى است که در درجه اول، شهدا آن را به ارث مى‏برند. شهدا شمع‏هاى فروزانى هستند که با نثار هستى و وجود خود در محضر حق تعالى، پیروز مى‏شوند. سیدالشهداء سمبل و الگوى خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است. مقتدایان امام حسین‏علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مى‏کنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بى‏تاب انسان‏هاى عاشق، تزریق مىکند.


 د) آثار شهادت امام حسین‏علیه السلام‏ 

"برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید کردند! و آن را قیامى خوانده‏اند که شکست خورده است؛ شگفتا! کدام جهاد و کدام جنگِ پیروزى بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت «ید بیضاء» کرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت که کور را بینا مى‏کند و مرده را حیات مى‏بخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، که «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ کلمه‏اى است که با خون تلفظ مى‏شود."(14)

تأثیر حادثه کربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است. نهضت‏هایى که با فاصله کمى با الهام‏گیرى از قیام خونین کربلا شکفتند - مانند قیام توابین و ابومسلم خراسانى - و جان‏هاى مردمى که از ترنم خون‏هاى گرم شهیدان کربلا زندگى یافتند، معدود نیستند؛ انقلاب اسلامى شاهد و مثالى زنده در عصر حاضر است که هم در شروع نهضت، پیروزى انقلاب، ثبات نظام و ادامه آن تا هم اکنون همواره زیر درخشش پرتو عشق به اباعبدالله الحسین‏علیه السلام جریان یافته است. به راستى کدامین عشق و ایمان جوشان براى پیشبرد انقلاب اسلامى مى‏توانست به اندازه عشق و ایمان حسینى مؤثر باشد؟

 ه) زندگان جاوید 

"آنها که تن به هر ذلتى مى‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده‏اند و مرگ خویش را انتخاب کرده‏اند - در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نکرده‏اند و مرده‏اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندن‏شان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده‏اند؟ هر کس زنده بودن را فقط در یک لَشِ متحرک نمى‏بیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین را با همه وجودش مى‏بیند، حس مى‏کند و مرگ کسانى را که به ذلت‏ها تن داده‏اند تا زنده بمانند، مى‏بیند."(15)

شهدا زنده‏اند و سیدالشهداء زنده‏ترین شهید تاریخ است. نام او، یاد او، خاطره او و داستان شگرف کربلاى او، همه و همه در طول تاریخ براى همه نسل‏ها نیروبخش، حیات آفرین، امیدزا و انقلاب گستر است. به راستى کدامین ملت را مى‏توان سراغ گرفت که با روح و خون حسین همگرایى کنند و به افتخار یکى از دو پیروزى نرسند؟ خون حسین، مایه حیات‏ بخشى است که در گذر زمان بر کالبد ملت‏ها دمیده مى‏شود و آنها را به زندگى فرا مى‏خواند و حسین‏علیه السلام زنده جاویدى است که هر سال، دوباره شهید مى‏شود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مى‏کند.


 و) ساعات آخر شهادت‏ 

"عصر عاشورا، امام حسین‏علیه السلام با آن دقت نظافت مى‏کند، با آن دقت آرایش مى‏کند، بهترین لباس‏هایش را مى‏پوشد و بهترین عطرهایش را مى‏زند، در اوج خون و در اوج مرگ و در اوج نابودىِ همه کسانش و در آستانه رفتن خودش، هر ساعتى که مى‏گذشت و شهدا هم بر هم انباشته مى‏شدند، چهره او گلگون‏تر و برافروخته‏تر و قلبش بیشتر به تپش مى‏آمد، که مى‏دانست فاصله حضور، اندک است؛ چه «شهادت» حضور نیز هست."(16)

حضور شایسته در محضر خدا، آرزوى سرشار از اشتیاقى است که مردان خدا همواره براى آن، لحظه شمارى مى‏کنند و شهادت، شایسته‏ترین وسیله حضور در پیشگاه الهى است. آرایش با دقّت امام ‏حسین‏علیه السلام در عصر عاشورا نیز به خاطر شایسته‏ترین حضورى است که یک امام مى‏تواند در محضر الهى داشته باشد.

 ز ) مسئولیت ما 

"این که حسین فریاد مى‏زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید."(17)

امام حسین‏علیه السلام مظهر و سمبل حق است که در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پیدا مى‏کند و همه کسانى را که از پاسدارى حقیقت زمان خود طفره مى‏روند، به یارى مى‏طلبد و در واقع یارى طلبیدن امامِ عشق در کربلا، انعکاس موج اندیشه اسلامى براى کمک به حق در همه زمان‏هاست. «هل من ناصر ینصرنى»، یعنى آیا کمک کننده‏اى هست که حق را یارى کند؟


 4. حضرت زینب‏علیها السلام‏ 

نمى‏توان از کربلاى حسین نوشت و در آن، از کار بزرگ زینبى یادى نکرد؛ چرا که حادثه کربلا با نقش مکمّل و بى‏بدیل حضرت زینب‏علیها السلام کامل مى‏شود. مرحوم شریعتى در این مورد مى‏گوید:

"رسالت پیام از امروز عصر، آغاز مى‏شود. این رسالت بر دوش‌هاى ظریف یک زن، «زینب» - زنى که مردانگى در رکاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگین‏تر از رسالت برادرش. آنهایى که گستاخى آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زده‏اند؛ اما کار آنها که از آن پس زنده مى‏مانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پى‏اش، و صف‌هاى دشمن تا افق در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر مى‏شود، از صحنه بر مى‏گردد. آن باغ‏هاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوى گل‌هاى سرخ به مشام مى‏رسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد مى‏زند: «سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...» اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ مى‏ماند."(18)

بدون شک حضور حضرت زینب‏علیهاالسلام در کربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتى‏ترین عنصر در ماندگارى «حماسه حسینى» است. اگر زینب نبود، کربلا در کربلا مى‏ماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مى‏شد. حضرت زینب‏علیها السلام خود سرود حماسه‏اى بود که درخشید و حماسه سترگ کربلا را در همه زمان‏ها سارى و جارى ساخت.

 پى‏نوشت‏ها:

1. دکتر شریعتى جستجوگرى در مسیر شدن، آیةالله دکتر بهشتى، ص 108، چاپ دوم.

2. حسین وارث آدم، مجموعه آثار، 19، «شهادت» دکترعلى شریعتى، ص 171.

3. همان، «پس از شهادت»، ص 204.

4. همان، ص 202.

5. همان، «شهادت»،صص 192 و 195.

6. قیام و انقلاب مهدى (عج) به ضمیمه شهید، استاد شهید مطهرى، ص 109.

7. حسین وارث آدم، مجموعه آثار 19، (بحثى راجع به شهید، ص 116.)

8. همان،صص 216، 217 و 223.

9. همان، صص 216، 222 و 223.

10. همان، ص 136.

11. همان، صص 166 و 167.

12. صحیفه امام، ج 21، ص 284.

13. حسین وارث آدم، ص 171.

14. همان، صص 187 و 188.

15. همان، صص 203 و 204.

16. همان، ص 195.

17. همان، ص 203.

18. همان، ص 206. منبع: کوثر، شماره  52؛اکبر مظفرى‏

 برگرفته از سایت دین واندیشه" http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=15285 "

  

 


  
  

ابن ملجم مرادی (نام کامل وی: عبدالرحمن بن عمرو بن ملجم مرادی) عامل قتل خلیفه چهارم مسلمانان و امام اول شیعیان علی پسر ابی طالب بود. نسب او عرب و از قبیله بنی مراد است.

ابن ملجم قرآن و اسلام را از معاذ پسر جبل آموخت. ابن ملجم قرآن را به عمروعاص تعلیم داد. ابن ملجم در فتح مصر با عمروعاص همراه بود. پس از فتح مصر، ابن ملجم مدتی در خانه ابن عدیس سکونت داشت و در مسجد به مصریان قرآن و فقه می‌آموخت.

پس از به خلافت رسیدن علی بن ابی طالب، ابن ملجم با او بیعت کرد و در جنگ جمل در کنار او جنگید. پس از جنگ صفین و پایان حکمیت، ابن ملجم به خوارج پیوست. ابن ملجم، عمرو پسر بکیر و برک پسر عبدالله گرد هم ?مدند و در مکه تصمیم گرفتند که در شب قدر علی، معاویه و عمروعاص را بکشند. ابن ملجم برای کشتن علی به کوفه ?مد، عمرو پسر بکیر به همراه نزال پسر عامر به مصر رفت، و برک پسر عبداللهنیز به همراه عبدالله بن مالک به شام روانه شد.

ابن ملجم در شام با خوارج دیدار کرد اما راز کشتن علی را آشکار نکرد. ابن ملجم در کوفه عاشق قطام دختر شجنه شد. قطام دختر شنجه از بنی عدی بود. وی پدر و برادرش را در نهروان از دست داده بود؛ بنابراین قطام؛ ابن ملجم را به قتل علی ترغیب کرد.در کوفه، اشعث پسر قیس کندی نیز از نقشه قتل علی آگاه شد و ابن ملجم را حمایت کرد.

ابن ملجم به همراه شبیب پسر بحره و وردان پسر مجالد قتل علی را طرح‌ریزی کرد.در نوزدهم رمضان سال چهلم هجرت، این سه نفر برای نماز صبح به مسجد کوفه رفتند. در رکعت دوم، ابن ملجم به علی حمله برد و او را مضروب کرد. شبیب پسر بحره و وردان پسر مجالد گریختند اما ابن ملجم دستگیر شد. علی پسر ابی طالب در بیست و یکم رمضان به ضربت شمشیر زهرآگین ابن ملجم درگذشت.

علی پسر ابی طالب در آخرین روزهای زندگی به مدارا با ابن ملجم وصیت کرد. پس از وفات علی، ابن ملجم را برای قصاص نزد حسن پسر علی آوردند. حسن پسر علی به وصیت پدرش، با یک ضربه شمشیر ابن ملجم را قصاص کرد. جسد ابن ملجم در بخش غربی کوفه دفن گردید.

 

img/daneshnameh_up/d/d8/imam_ali800.jpg

 

 

از ویکی‌پدیا

 


90/5/30::: 12:56 ص
نظر()
  
  

شب قدر
« بسم الله الرحمن الرحیم
اناانزلناه فی لیله القدر
و ماادریک ما لیله القدر
لیله القدر خیر من الف شهر
تنزل الملائکه والروح، فیها باذن ربهم من کل امر
سلام هی حتی مطلع الفجر »

 

« ما «آن» را فرود آوردیم درشب قدر و چه میدانی که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه برتر است.فرشتگان و آن روح دراین شب فرود می‌آیند .به اذن خداوندشان از هر سو .سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان می‌شکافد! تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرن‌ها از پس قرن‌ها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسل‌ها در پی نسل‌ها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگی‌ها، اندیشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن وهنر و ایمان همه مرده ریگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شب‌های پیوسته، آشوبی، لرزه‌ای، تکان و تپشی که همه چیز را بر می‌شود و همه خواب‌ها را برمی‌آشوبد و نیمه سقف‌ها را فرو می‌ریزد. انقلابی در عمق جان‌ها و جوششی در قلب وجدان‌های رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانه‌هایی از یک «تولید بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان،«حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسان‌ها، همه اسکلت شده‌اند، فرود آمده‌اند.
این شب قدر است.
شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نور را بنیاد می‌کند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!
و تاریخ همه این ماه‌های مکرر است، ماه‌هایی همه مکرر یکدیگر، سال‌هایی تهی و عقیم، قرن‌هایی که هیچ چیز نمی‌آ‏فرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر می‌کنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندیشبی پدیدار می‌گردد که تاریخ می‌سازد، که انسان نو می‌آفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن می‌گیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان می‌دمد، شب قدر!
شبی که ازهزار ماه برتر است، آنچنانکه بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سال‌هایی که آن «روح» برملتی و نسلی فرود می‌آید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، براندام این اسلام اسلکت شده،برگور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشتشب هست، اما شب قدر؟
شبی که باران فرو می‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌ای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای، بوته خشکی و درخت سوخته‌ای و جان عطشناک مزرعه‌ای فرو می‌افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید می‌دهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره‌ای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن! هرکسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماه‌ها همه تکراری و سردوبی معنی می گذرد، گاه شب قدری هست و درآن از همه افق‌های وجودی آدمی فرشته می‌بارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیام‌آور خدایی برتو نازل می‌شود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرود‌آمدنی و آنگاه، در گیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!
که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر می‌بریم. سال‌ها، سال‌های شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می‌شنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر می‌توان شنید.
سلام بر این شب، شب قدر شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق برلب‌های فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر اینشب سلام !


  
  
من در خلوص خالص تو بودم ؛ دیدم که با همه وجود و ایمانت و اخلاصت دعا می کنی ، خدا و پیغمبر و کتاب و ائمه و همه مقدساتت را می خوانی و می خواهی که: "خدایا! مرا نجات بده ، خدایا به تن من سلامت بده ، به زندگی من آفیت بده ، قرض مرا ادا کن ، مریض مرا شفا بده ، مسافر مرا از سفرش به سلامت به من برگردان ، ارواح گذشتگان مرا ببخش ، و در سرازیری من به قبر ، به داد من برس ، مرا از آن آتش خشم و عذاب رها کن ، مرا در بهشت با شخصیت های بزرگ مقدست محشور بگردان ..." .
بابا ، آخر این دین تو چه جور است؟ که تربیت یافته ی آن نه تنها از بشریت صحبت نمی کند ، از جامعه و از زندگی انسان ها صحبت نمی کند ، بلکه از فرزندش هم جز با اضافه کردن به خودش صحبت نمی کند . همه اش "من" است . در اینجا هم "من" ، در آنجا هم "من" !
این دین فقط تو را باید نجات دهد ؛ من دنبال دینی و ایمانی می گردم که بشریت را نجات دهد و حتی خود من هم فدایش بشوم . دینی که برای نجات جامعه بکوشد و "من" را قربانی "ما" کند .

من با تو خیلی فرق دارم ، خدائی که تو و کسانی مثل تو می اندیشند و می سازند ، خدائی است که مسئولیت های تو را ، اراده ی تو را ، و همه وظیفه های انسانی تو را در این دنیا و جامعه و در برابر مردم تکفل می کند ، و تو با چاپلوسی و نذر و نیاز به خدا ، خودت را از عواقب هر جرمی و جنایتی معاف می بینی .

این مسیر دینی است که تو به من نشان می دهی و من نمی خواهم که در این دنیا زندانی بدبخت و اسیر باشم ، می خواهم آزاد ، عزیز و سرافراز باشم ؛ من کفری را که خودت می گویی در این دنیا آزادی و عزت و سعادت و بهشت می دهد بر دین تو که زندانی و اسارت و رنج و فقر را موجب می شود ، و حتی توصیه می کند ، ترجیح دادم . تو هی فحش بده ، نق بزن ، نفرین کن !

دکتر علی شریعتی

 

بر گرفته از کتاب " پدر مادر ما متهمیم " با خوندن یک قسمت از کتاب نمیشه قضاوت کرد چون دکتر در یک قسمت از طرف طیف روشنفکر زمان خودش و به عوض اونها صحبت میکنه مثل متن بالا و در قسمت بعدی به اتهام هایی که این  طیف  مطرح میکنن پاسخ میده از طرف خودش.موفق باشید


  
  

سخن گفتن درباره علی (ع) بی‌نهایت دشوار است، زیرا به عقیده من، علی (ع) یک قهرمان یا یک شخصیت تاریخی تنها نیست. هر کس درباره علی (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسی کند، خود را نه تنها در برابر یک فرد، یک فرد برجسته انسانی در تاریخ می‌بیند، بلکه خود را در برابر معجزه‌ای و حتا در برابر یک مساله علمی، یک معمای علمی «‌این خلقت» احساس می‌کند. بنابراین درباره علی (ع) سخن گفتن برخلاف آنچه که در وهله اول به ذهن می‌آید، درباره یک شخصیت بزرگ سخن گفتن نیست، بلکه درباره معجزه‌ای است که به نام انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است.

علی (ع) یکی از شخصیت‌های بزرگی است که به نظر من بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا کرد که رسالت خاصی دارد) که از همه وقت، امروز ناشناخته می‌بود، بدشناخته‌تر است که کیست، محققین او را برای اولین بار می‌شناختند.

گاه علی (ع) را که توی این جنگ‌ها یک قهرمان شمشیرزن است، توی شهر یک سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یک پدر و یک همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یک انسان زندگی است و در همه ابعادش می‌بینیم، تاریخ می‌گوید، تنها در نیمه‌ شب‌ها، توی نخلستانهای اطراف مدینه می‌رفته و نگاه می‌کرده که کسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم چاه فرو می‌برده و می‌نالیده! هرگز، من نمی‌توانم قبول کنم که رنج‌های مدینه و رنج‌های عرب و جامعه عرب و حق جامعه اسلامی و حتا یارانش، این روحی را که از همه این آفرینش بزرگ‌تر است وادار به چنین نالیدنی بکند، هرگز!

درد علی (ع) خیلی بزرگ‌تر است و آن درد خیلی باید درد نیرومندی باشد، که این روح را این اندازه بی‌تاب بکند! مسلما این همان درد انسانی است که خود را در این عالم زندانی می‌بیند، انسانی است که خود را بیشتر از این عالم می‌بیند و احساس خفقان در این عالم می‌کند.

مسلما هر کسی که انسان‌تر است، پیش از آنچه هست در خود نیاز احساس می‌کند، انسان است، این است که می‌بینیم علی (ع) قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاک سخن گفتن است، نمونه اعلا و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ است، نمونه عالی پاکی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی انسان در طول تاریخ است، نمونه اعلای محبت و رقت و لطافت روح است، نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونه‌های اساطیری است، نمونه عالی عدل خشک دقیقی است که حتا برای مرد خوبی مانند عقیل ـ برادرش - قابل تحمل نیست، نمونه اعلای تحمل است در جایی که تحمل نکردن، خیانت است و نمونه اعلای همه زیبایی‌هایی است و همه فضایلی است که انسان همواره نیازمندش بوده و ندانسته.

علی (ع) نه تنها امام است، در طول تاریخ هیچ شخصیتی با این امتیاز را نداشته که یک خانواده امام (ع) است، یعنی خانواده اساطیری است، خانواده‌ای که پدر علی (ع) است، مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسین (ع) [و حسن (ع)] است و دختر آن خانواده زینب (س) است.

چهرهایی که می‌خواهم، در قرن بیستم، به عنوان سمبل و تجسم یک ایدئولوژی مطرح و عنوا کنم، دارای این خصوصیات است. البته این کامل‌ترین خصوصیاتش نیست، اما اساسی‌ترین آنهاست

علی (ع) نخستین نسل در انقلاب اسلامی، علی (ع) در خانه پسرعمو، رابطه متقابل پیغمبر (ص) و علی (ع)، علی (ع) مظهر جهاد و رهبری جنگ، علی (ع)، ‌مرد سیاست و مسؤولیت اجتماعی، علی (ع) مرد کار یدی، کشاورزی و تولید، علی (ع) ‌مظهر نثر و شعر علی (ع) بهترین سخنور و سخنگو، علی (ع) ‌فیلسوف، علی (ع) مظهر بینش‌ها و ابعاد متضاد، علی (ع) ‌زهد انقلابی و عبادت، ‌تکیه بر عدالت، علی (ع) تساوی در مصرف، علی (ع) امام و مظهر حقیقت‌ها و ارزش‌ها، علی (ع) نفی مصلحت به خاطر حقیقت، نفی شخصیت، علی (ع) انسان‌دوستی.

درد علی (ع) دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ‌ملجم در فرق سرش احساس می‌کند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه‌های شب خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن ‌ملجم در قرق سرش احساس می‌کند. اما این درد علی (ع) نیست، دردی که چنان روح بزرگی را به ناله درآورده است، «تنهایی» است که ما آن را نمی‌شناسیم!

باید این درد را بشناسیم، ‌نه آن درد را که علی (ع) درد شمشیر را احساس نمی‌کند و ... ما درد علی (ع) را احساس نمی‌کنیم.

ما ملتی که افتخار بزرگ انتصاب به علی (ع) و مکتب علی (ع) را داریم و این بزرگترین افتخار تاریخی است که می‌تواند بدان بنازد و بالاخره بزرگترین سرمایه، امیدی است که می‌تواند به وسیله آن نجات پیدا کرده، ‌به آگاهی، بیداری، حرکت و رهایی برسد، اما در عین حال می‌بینیم که با داشتن علی (ع) و با داشتن «عشق به علی» هم نرسیده‌ایم!

در صورتی که «شیعه علی (ع) بودن» از «چون علی (ع) عمل کردن» شروع می‌شود و این مرحله‌ای است پس از شناخت و پس از عشق.

بنابراین ما یک ملت «دوستدار علی (ع) » ‌هستیم، اما نه «شیعه علی (ع) »‌! چراکه شیعه علی (ع) همچنان که گفتم علی (ع) ‌وار بودن، علی (ع) ‌وار اندیشیدن، علی (ع) ‌وار احساس کردن در برابر جامعه، ‌علی (ع) وار مسؤولیت احساس کردن و انجام دادن و در برابر خدا و خلق، ‌علی (ع) ‌وار زیستن، علی (ع) ‌وار پرستیدن و علی (ع) ‌وار خدمت کردن است


  
  

عقاب باشیم اگر به پرنده بودن فکر می کنیم    

 

وقتی باران    می بارد همه ی پرنده ها .. به فکر پناهگاهی هستند برای محفوظ ماندن از باران ... اما عقاب ...

اما عقاب باران را دور می زند... باران را رد می کند از باران عبور می کند ...

جرا که او بالای ابرها پرواز می کند !!!

این اتفاقی نیست که برای همه رخ دهد .. باید عقاب بود تا از باران عبور کرد

باید به فراتر از آنچه می پندارند رفت به بالای ابرها !!!

تا هیچ بارانی پر پرواز تو را خیس نکند و سنگین !!!


  
  

برنده میداند که گاهی اوقات ، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید
بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی که نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است

برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته، و هوشمندانه از ناتوانی های خود، آگاه است
.
بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبراست

برنده مشکلی بزرگ را انتخاب می کند، و آن را به اجزای کوچکتر تفکیک میکند، تا حل آن آسان گردد
.
بازنده مشکلات کوچک را آنچنان به هم می آمیزد، که دیگر قابل حل شدن نیستند

.برنده می داند که اگر به مردم فرصت داده شود، مهربان خواهند بود
.
بازنده احساس میکند که اگر به مردم فرصت داده شود، نامهربان خواهند شد

.برنده تمرکز حواس دارد،
.
بازنده پریشان حواس است

.برنده از اشتباهات خود درس میگیرد
.
بازنده از ترس مرتکب شدن اشتباه، یادگرفته که اقدام به هیچ کاری نکند

برنده میکوشد تا مردم را هرگز نیازارد، مگر در مواقع نادری که این دل آزاری در راستای یک هدف بزرگ باشد
.
بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این کار را میکند

.برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند
بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد،‌ بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه نمیتواند خود را برنده محسوب کند، و هرگز برنده نمیشود

.برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است
.
بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است


  
  

همیشه دیر است و همیشه باید حساب کرد که فرصت نیست و هرگز سخنی را که میشود امروز گفت ، کاری را که میشود امروز کرد نباید به فردا گذاشت زیرا همیشه دیر است.بر خلاف کسانی که مصلحت اندیش اند و می گویند هنوز زود است،من می گویم که همیشه دیر است. هر کاری را که می خواهیم بکنیم کاری است که لااقل باید صدها سال پیش می کردیم.بنابر این دیر شده هر کار که باشد ، این است که فرصت نیست کار امروز را به فردا بیافکنیم.این روایت که فرموده اند : « برای دنیایت آنچنان کار کن که گویی همیشه زنده خواهی ماند و برای آخرتت آنچنان که گویی فردا می میری » چقدر عالی است .به این معنا است که برای کارهای زندگی فردی و مادی و شخصی ات فکر کن که همیشه وقت هست اما برای کار مردم و آنچه که درمسیر اصالت کار و مسئولیت انسانی است - کار برای دیگران و جامعه و انسانیت - دستپاچه باش ، همیشه بیاندیش فردا دیگر نیستی.این است که من همیشه حرف آخر را اول می زنم چون نگرانم اگر از اول شروع کنم و به مقدمه چینی و امثال اینها بپردازم دیگر به حرف آخر نرسم.

                                                                              «دکتر علی شریعتی »


  
  

اگر نیایش و پرستش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد؟
اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دلها نباشد ماندن برای چیست؟

و اگر میعادی نباشد ماندن برای چیست؟
اگر دیداری نباشد دیدن را چه سود؟
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
گر نبیند چه بود فایده بینایی را
اگر بهشت نباشد صبر بر رنج و تحمل زندگی دوزخ چرا؟
اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >