در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد!
دکتر شهید علی شریعتی
اکنون شهیدان مردهاند، و ما مردهها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن را داشتند که ـ وقتی نمیتوانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بیشرمان ماندیم، صدها سال است که ماندهایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ میگرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.
امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند.
در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاریخ ما، تشیع، عزیزترین گوهرهایی که بشریت آفریده است، حیات بخش ترین مادههایی که به تاریخ، حیات و تپش و تکان میدهد، و خدایی ترین درسهایی که به انسان میآموزد که میتواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و میراث همه این سرمایههای عزیز الهی به دست ما پلیدان زبون و ذلیل افتاده است.
ما وارث عزیزترین امانتهایی هستیم که با جهادها و شهادتها و با ارزشهای بزرگ انسانی، در تاریخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اینهمه هستیم، و ما مسؤول آن هستیم که امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشیم. «وکذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» خطاب به ماست.
ما مسئول این هستیم که با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ایمانمان و کتابمان، امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر(ص) برای ما نمونه و شهید باشد.
رسالتی به این سنگینی، رسالت حیات و زندگی و حرکت بخشیدن به بشریت، بر عهده ماست، که زندگی روزمرهمان را عاجزیم!
خدایا! این چه حکمت است؟
و ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم، باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکانی باشیم که در کربلا برای همیشه، شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رساندهاند.
خدایا این باز چه مظلومیتی بر خاندان حسین؟
بخشی از کتاب حسین وارث آدم-دکتر شهید علی شریعتی
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد!
دکتر شهید علی شریعتی
و شما دو تن، ای خواهر! ای برادر!
ای شما که به انسان بودن معنی دادید و به آزادی جان! و به ایمان و امید، ایمان و امید! و با مرگ شکوهمند خویش به حیات، زندگی بخشیدید .
آری ای دو تن!
از آن روز دردناک که خیال نیز از تصورش می هراسد و دل از دردش پاره می شود، چشم های این ملت از اشک خشک نشده است .
توده ما قرن هاست که در غم شما و در عشق به شما می گرید. مگر نه عشق تنها با اشک سخن می گوید.
یک ملت در طول یک تاریخ در اندوه شما ضجه می کند. به جرم این عشق تازیانه ها خورده و قتل عام ها دیده و شکنجه ها کشیده و هرگز برای یک لحظه نام شما دو تن از لبش و یاد شما از خاطرش و آتش بی تاب عشق شما از قلبش نرفته است. هر تازیانه ای که از دژخیمی خورده است، داغ مهر شما را بر پشت و پهلویش نقش کرده است.
ای زینب! ای زینب! ای زبان علی در کام!با ملت خویش حرف بزن.
ای زن! ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت! زنان ملت ما، اینان که نام تو آتش عشق و درد بر جانشان می افکند، به تو محتاج اند. بیش از همه وقت.
ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو .
جهل از یک سو به اسارت و ذلتشان نشانده است و غرب از سوی دیگر به اسارت پنهان و ذلت تازه شان می کشاند . و از خویش و از تو بیگانه شان می سازد . آنان را بر استحمار کهنه و نو , بر بندگی سنتهای پوسیده و دعوت های اپن , بر ملعبه سازان تعصب قدیم و تفنن جدید , به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر؛ شهر قساوت و وحشت می کوبیدی و پایه های یک قصر؛قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی برآشوب!
تا در خویش برآشوبند و تاروپود این پرده های عنکبوت فریب را بدرند و تا در برابر این طوفان بر باد دهنده ای که به وزیدن آغاز کرده است، ایستادن را بیاموزند. و این ماشین هولناکی را که از او یک بازیچه جدید می سازد , باز برای استحمار جدید، برای اغفال جدید، برای پر کردن ایام فراغت و برای بلعیدن حریصانه آنچه که سرمایه داری به بازار می آورد و برای لذت بخشیدن به هوس های کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت های بی شور و بی روح اشرافیت جدید و برای سرگرمی زندگی پوچ و بی هدف و سرد جامعه ی رفاه , در هم بشکنند!
و خود را از حرم های اصالت قدیم و بازارهای بی حرمت جدید به امامت تو ای زینب! نجات بخشند!
ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش!
ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو .
مگو که بر شما چه گذشت ؟ مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید ؟ مگو که خداوند آنروز عزیزترین و پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که آفریده است یکجا در ساحل فرات و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده کنند .
تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.
آری زینب! مگو که در آنجا بر شما چه رفت؟ مگو که دشمنانتان چه کردند؟ و دوستانتان چه کردند ؟
آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم. ما همه را شنیده ایم .
تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده ای .
تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، همچون برادرت که با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.
اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم ؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم .
با تو ای خواهر مهربان!
این تو هستی که باید بر ما بگریی. ای رسول امین برادر! که از کربلا می آیی و در طول تاریخ بر همه نسل ها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی.
ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گلهای نوشکفته آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای که قافله سالار کاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر
دعوا، زد و خورد و درگیری عمدتا موضوعاتی هستند که همه ما در خلال رفت آمد های روزمره مان ممکن است در سطح جامعه با آنها برخورد داشته باشیم اما ماهیت این نوع از برخورد فیزیکی زمانی متفاوت می شود که این اتفاق در یک جلسهای رسمی مثل صحن علنی مجلس اتفاق بیفتد!
به گزارش ایسنا، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مهمانان صحن علنی مجلس (از جمله نمایندگان مجلس تونس) در هفته گذشته شاهد درگیری فیزیکی بین یک نماینده دولت و یک نماینده مجلس بودند؛ اقدامی که اگرچه بی سابقه نبود اما تاسف بسیاری از حاضرین را به خاطر هتک حرمت جایگاه قوای کشور برانگیخت.
سه شنبه ششم دی ماه بهروز مرادی رییس سازمان هدفمندی یارانه ها از طرف دولت برای ارائه گزارشی در خصوص استفساریه ماده 12 قانون یارانهها در صحن حاضر شد و پس از ارائه گزارش در صندلی خود مستقر شد که در همین حال حسینی نماینده فریمان به وی مراجعه کرده و آمار ارایه شده از سوی وی را دروغ خواند و این در حالی است که پیش از این مقام معظم رهبری همه فعالان سیاسی را نصیحت کرده بودند که آمار رسمی را زیر سوال نبرده و در آن تشکیک نکنند.
به هر روی مرادی نیز با دفاع از آماری که ارائه کرده بود به او گفت که آمار مدنظر وی آمارکوچه و بازاراست، حسینی هم که این حرف وی را توهین به خود تلقی کرده بود برآشفت و سیلی محکمی را حواله مرادی کرد که خراشی را روی گردن مرادی ایجاد نمود و البته این بار مرادی عکس العمل متقابل نشان داد.
در پی این درگیری، علی لاریجانی رییس مجلس دستور اخراج مرادی از صحن علنی را صادر کرد که این امر با واکنش کلامی شدیدی همراه شد.
اگرچه گفته شد که با وساطت برخی نمایندگان مرادی و حسینی با یکدیگر آشتی کردند اما جراحت این درگیری آن هم در صحن علنی مجلس قطعا تا مدتها باقی خواهد ماند.
البته این نخستین درگیری ایجاد شده در مجلس نیست، در ابتدای سال جاری هنگام بررسی جزییات بودجه 1390 نماینده اردبیل با سیلی به استقبال گرجستانی عضو معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری رفت که در نهایت با وساطت نمایندگان دیگر، گرجستانی را از محل درگیری دور کردند.
در تاریخ بهمن 88 هم در جلسه بررسی مشکلات مردم خاوه (یکی از روستاهای ورامین)، نماینده مردم ورامین در مجلس پس از درگیری لفظی با بخشدار به صورت وی سیلی زد تا سیلیخوردگان دولت رقم قابل توجهی را به خود اختصاص دهند.
یکی دیگر از سیلی های نواخته شده در مجلس هم متعلق به زارعی بود که به دنبال تلاش عباسی نماینده دولت برای متقاعد کردن نمایندگان در پس گرفتن استیضاح وزیر کشور به گوش وی سیلی زد، اگرچه بعدها زارعی هم از نماینده دولت حلالیت طلبید، البته برخی اوقات خود نمایندگان هم با هم درگیریهایی داشتهاند، به عنوان مثال در ماههای پس از انتخابات ریاست جمهوری مجلس هم پس از قرائت گزارش محمد حسن ابوترابی فرد رئیس کمیته بررسی کننده حوادث تهران، برخی نمایندگان از جمله جانی عباسپور نماینده قزوین و طاهرخانی نماینده تاکستان با یکدیگر درگیر شدند.
رفتار عجیب یک نماینده مجلس با یک خبرنگار در مجلس نیز از موارد ویژه مجلس هشتم است.
هنگامی که یک خبرنگار از یکی از نمایندگان درباره حادثه کهریزک سوال کرد، وی با عصبانیت خطاب به وی گفت: تو غلط کردهای که ...
مورد دیگری هم حکایت از این دارد که زمانی فتاح وزیر وقت نیرو به همراه تعدادی از مدیرانش از جمله نامجو مدیرعامل وقت شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور که بعدها وزارت نیرو را به عهده گرفت به مجلس رفته بودند تا پاسخگوی سوالات نمایندگان باشند اما ناگهان یکی از نمایندگان، به سمت نامجو آمده و به بهانه اینکه نامجو وقت ملاقات به وی نداده است، محکم به صورت وی سیلی زده است، البته گفته شده که همان شب لاریجانی رییس مجلس و همچنین تعداد دیگری از نمایندگان از جمله نماینده مذکور با تماسهای حضوری و تلفنی از نامجو دلجویی کردند. البته جدا ازاین سیلیهای سیاسی ، رفتارهای معدودی از نمایندگان مجلس در برهههایی بسیار خبرساز شده است. مانند اتفاقی که در جلسه رای اعتماد سجادی وزیر پیشنهادی دولت برای وزارت ورزش و جوانان روی داد.
هنگامی که آقای رییسجمهور در حال بیان دیدگاههای خود بود، عدهای از نمایندگان با هیاهو و دو دو کردنهای متوالی در سخنرانی رییسجمهور اخلال ایجاد کردند.
زشتی این موضوع چنان بود که واکنش تند رهبر معظم انقلاب را در پی داشت و معظمله به صراحت نمایندگان مجلس را سرزنش نمودند، البته در ابتدای سال جاری هم هنگامی که فرزین سخنگوی کارگروه تحول اقتصادی درحال بیان آمار افراد یارانهبگیر بود، حمیدرضا کاتوزیان در قالب تذکری، آمار فرزین را دروغ دانست و گفت: عدهای میخواهند مجلس را دست بیندازند! و البته فرزین در جواب خطاب به کاتوزیان که او را دروغگو خوانده بود گفت: به جای تهمت زدن، به آمار مرکز آمار مراجعه کنید و همان زمان عادل آذر پشت تریبون رفت و به آمار فرزین صحه گذاشت.
با پیشینه یاد شده از برخی درگیری ها در مجلس شورای اسلامی به نظر می رسد آنچه بیش از همه می تواند شان و جایگاه مجلس به عنوان قوه قانونگذاری نظام اسلامی را حفظ کند، رفتار ساکنان صندلی های سبز بهارستان با محوریت قرار دادن آموزه های اسلامی است؛ چنانچه از گذشته هم گفته شده که «حرمت امامزاده با متولی آن است.»
آداب و رسوم مذهبی نمی تواند متاثر از فرهنگ بومی نباشد. از همین رو، آداب و رسوم اعیاد دینی و از جمله جشن های سال نو میلادی و میلاد حضرت عیسی مسیح نیز در جوامع گوناگون اندکی تفاوت دارند. زیرا در گذر زمان دین و فرهنگ از یکدیگر متاثر می شوند اما این تاثیر در کلیسای ارمنی و مسیحیان ارمنی پر رنگ تر از دیگر ملت هاست و این به دلیل ملی بودن کلیسا نزد ارامنه است.
سال نو میلادی و جشن میلاد حضرت مسیح را ارامنه جهان، مثل فرقه های مختلف، در اصل به یک صورت انجام می دهند. تنها تفاوت در تاریخ برگزاری ولادت حضرت مسیح است. مسیحیان ارتدکس و کلیساهای ملی و شرق، بنا بر اعتقادات مسیحیان اولیه، روز ششم ژانویه، و مسیحیان کاتولیک و پروتستان روز24 دسامبر را به عنوان میلاد آن حضرت تلقی می کنند.
این نه به دلیل اختلاف عقیدتی مذاهب بوده، بلکه صرفا به این دلیل است که حتی چهار قرن پس از پذیرش مسیحیت، مسیحیان روم باستان نتوانستند روز 24 دسامبر را که روز ولادت الهه مهر (میترا) بود به فراموشی بسپارند. بر اساس تصمیمات شورای کلیسائی روم، از آن پس روز 24 و شب 24 دسامبر را به عنوان میلاد حضرت مسیح پذیرفتند.
درخت کاج
از زمان های بسیار کهن، درخت و گیاه مورد پرستش مردمان بوده اند. کلیسای ارمنی نیز پس از پذیرش مسیحیت نه تنها عیدی را برای تقدس گیاه به عنوان جزئی از طبیعت در تقویم کلیسائی قرار داد، بلکه به تقدیس آن پرداخت. بدین ترتیب هیچ عید و جشنی نمی توانست بدون تبرک گیاه انجام نشود.
اما آغاز تزیین درخت در ایام سال نو میلادی بنا بر گفته ها و روایات به سال 1605 در آلمان بر می گردد. به روایتی تزئین درخت کاج به صورت امروزی را برای نخستین بار مارتین لوتر آلمانی باب نمود.
وی عادت داشت، که در شب میلاد حضرت عیسی مسیح، شاخه های درختان کاج به خانه بیاورد و برای شادمانی کودکان آن را تزئین کند و همین عادت، بعد ها به یک رسم و آئین عمومی تبدیل شد و در سال 1840 میلادی مراسم آراستن درخت به انگلستان و سپس به آمریکا وسایر کشورها راه یافت.
با توجه به این که کودکان و بزرگسالان هر دو به یک اندازه به تزئین درخت کریسمس علاقه دارند، شاید یاد آوری عناصرتشکیل دهنده تزئینات درخت کاج مفید باشد.
مهم ترین آنها ستاره ای درخشان بر نوک و ستیغ درخت است که نشانه ولادت و راهنمائی برای یافتن محل ولادت حضرت مسیح را تداعی می کند. ازدیگر ویژگی های درخت کاج، بابانوئلی است که با کیسه هدایا بردوش زیر درخت ایستاده است.
اما دیگر اجزای این درخت، تندیس های کوچک فرشته، عصا، کیسه و جوراب های رنگی، نوارهای رنگی درخشان و نیز ستاره ها، گوی ها، میوه رنگ شده درخت کاج و چراغ های ریز الوان است که تمامی درخت و اطراف آنرا در بر می گیرد. هدیه هائی را که برای افراد خانواده و خویشاوندان تهیه شده نیز زیر درخت می گذارند.
بابانوئل
یکی دیگر از رسوم شب سال نو و میلاد حضرت عیسی، کاقاند پاپا، بابا زمستان و یا همان بابانوئل است.
در پیدایش این پدیده زیبا نیز نظری قطعی وجود ندارد. برخی از محققین، اصل بابا نوئل را هم به آلمان ویا هلند نسبت می دهند. نام سانتا کلوز هم که به بابانوئل اطلاق می شود، توسط هلندی ها در امریکا رواج پیداکرد.
داستان سانتا کلوز که شهرت فراوان دارد، از جوانی حکایت می کند که در قرن چهارم میلادی می زیسته است. در آن روزگاران دوشیزگان تنگدست به سبب نداشتن جهیزیه، از رفتن به خانه بخت محروم می شدند.
شبی از شب ها سانتا کلوز، کیسه هائی را که پر از طلا کرده بود، پنهانی از سوراخ بخاری به خانه دختران دم بخت می ریخت و آنان هم با استفاده از این هدیه پنهانی جهیزیه مناسبی را برای خود فراهم می نمودند. از این جهت سانتا کلوز مظهر هدایایی شد که پنهانی و ناگهانی آماده می شوند.
به جهت این ویژگی است که کودکان علاقه بسیاری به بابا نوئل دارند. زیرا وقتی صبح کریسمس از خواب بیدار می شوند، هدیه خود را که بنا به اعتقادشان بابانوئل شب هنگام خواب آورده است، زیر درخت کریسمس و یا زیر بالش خود پیدا می کنند.
تحویل سال نو که همواره ساعت 12 شب 31 دسامبر هر سال تحقق می یابد ریشه دینی ندارد، اما به دلیل تقارب دو مناسبت ( 25 دسامبر و 6 ژانویه) با 31 دسامبر این روز نیز جنبه دینی به خود گرفت و بلافاصله پس از تحویل سال در همه کلیساها مراسم دینی باداراک (قربانی مقدس) و عشاى ربانی انجام می گیرد و برای تبرک سال نو نیز همان مراسم در روز اول ژانویه نیز در کلیساها برگزار می شود.
مراسم میلاد حضرت عیسی مسیح، نزد ارامنه شب پنجم ژانویه و تعمید آن حضرت صبح روز ششم ژانویه در کلیساها با آئین ویژه مذهبی برگزار می شود. در پایان این مراسم آب در ظرفی بزرگ با روغن مقدس تبرک داده شده و برای شفای بیماران و همچنین تبرک خانه، بین مومنین حاضر در کلیسا توزیع می شود.
گرچه همه مسیحیان در باره روز میلاد مسیح با هم توافق ندارند، اما مراسم جشن های آن ها بسیار به هم شبیه است.
بر گرفته از:http://rrp.blogfa.com/post-436.aspx
در نامگذاری این ماه، دو وجه ذکر کردهاند:
1. از «صُفْرَة (زردی)» گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.
2.از «صِفْر (خالی)» گرفته شده؛ زیرا مردم پس از پایان ماههای حرام، رهسپار جنگ میشدند و شهرها خالی میشد.
حوادث تاریخی فراوانی در ماه صفر رخ داده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
آغاز جنگ صفین در سال 37 قمری، آوردن سر مبارک امام حسین علیه السلام به دمشق، اربعین امام حسین علیه السلام، ولادت امام محمد باقر علیه السلام در سال 57 قمری، ولادت امام کاظم علیه السلام در سال 128 قمری، شهادت زید بن علی بن الحسین علیه السلام در سال 121 قمری، شهادت عمار بن یاسر و خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین در جنگ صفین در سال 37 قمری، رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در سال 11 قمری، شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در سال 50 قمری، شهادت امام رضا علیه السلام در سال 203 قمری و. .
دانستنى هایى از ماه صفر
ماه صفر در تاریخ قمرى
ماه صفر، دومین ماه سال قمرى است. تاریخ قمرى همانند سایر تاریخ هاى رایج، از دوازده ماه تشکیل یافته و اسامى آن ها بدین ترتیب است: محرم، صفر، ربیع الاوّل، ربیع الثّانى، جمادى الاولى، جمادى الثّانیه، رجب، شعبان، رمضان، شوّال، ذوالقعده و ذوالحجّه.
این تاریخ، پیش از اسلام، در میان مردم جزیرة العرب رواج داشت و تاریخ رسمى آنان بود.
پس از ظهور دین مبین اسلام، تاریخ قمرى به عنوان یک تاریخ مذهبى و ملى، مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت.
در عصر خلافت عمر بن خطاب (دومین خلیفه مسلمانان) با پیشنهاد حضرت على علیه السّلام و تصویب خلیفه وقت، هجرت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از مکه معظمه به مدینه منوره، مبداء تاریخ قمرى اسلامى قرار گرفت. بدین جهت، این تاریخ را، تاریخ هجرى قمرى نامیده اند.
گفتنى است که تاریخ قمرى بر اساس گردش ماه (قمر) بر دور زمین محاسبه مى گردد. به این صورت که ماه، هنگامى گردش خود را از هلال آغاز مى کند تا به پایان رساند و به هلال بعدى وصل شود، یک ماه پدید مى آید و با دوازده بار تکرار این گردش، یک سال قمرى شکل مى گیرد.
هر ماه قمرى، مدتش 29 روز و 12 ساعت و 43 دقیقه است و تعداد روزهاى یک سال قمرى، 354 روز است.اما تاریخ هاى دیگر، مانند: هجرى شمسى، فرس قدیم، میلادى و غیره، بر اساس گردش زمین بر دور خورشید محاسبه مى گردد و تعداد روزهاى آن ها، 365 روز و 6 ساعت است. به همین جهت میان تاریخ قمرى و تاریخ شمسى، در حدود یازده روز در هر سال فاصله است.
علل نامگذارى ماه هاى قمرى
ابن عساکر در کتاب گرانسنگ «تاریخ دمشق» به نقل از ابوعمروبن علاء درباره علل نام گذارى ماه هاى قمرى گفته است: إنّما سُمّى المحرّم لا ن القتال حرم فیه، و صفر لا ن العرب کانت تنزل فیه بلادا یقال لها صفر، و شهرا ربیع کانوا یربعون فیها، و جمادیان کان یجمد فیها الماء، و رجب کانوا یرجبون فیه النّخل، و شعبان شعب فیه القبائل، و رمضان رمضت فیه الفصال من الحرّ، و شوّال شالت الا بل باءذنابها للضرب، و ذوالقعدة قعدوا فیه عن القتال، و ذوالحجّة کانوا یحجّون فیه، فامّا اوّل السّنة فالمحرّم.یعنى: ماه محرم، بدین جهت نامیده شده است که جنگ و درگیرى در آن حرام شده است، و ماه صفر بدین لحاظ نامیده شده است که عرب ها در این ماه بر زمین هایى، منزل مى گزیدند که به آن ها صفر گفته مى شد، و دو ماه ربیع (اوّل و ثانى) بدین جهت نامیده شده اند که عرب ها در این دو ماه زندگى بهارى در پیش مى گرفتند، و دو ماه جمادى (اوّل و آخر) بدین جهت نامیده شده است که عرب ها در این ماه براى درختان خرما ستون هایى قرار مى دادند تا بر اثر زیادى محصول خرما، شاخه ها و درختان خرما نشکند، و شعبان از این جهت نامیده شده است که قبیله ها در آن از یکدیگر پراکنده و جدا مى شدند، و رمضان از این جهت نامیده شده است که در آن، فصل هاى سال به شدت گرما مى رسند، و شوال بدین جهت نامیده شده است که شتر، دم خود را براى زدن بالا مى برد (کنایه از آمادگى عرب ها براى ضربه زدن به یکدیگر)، و ذى قعده به این سبب نامیده شده است که مردم در این ماه به خاطر حرمت جنگ و خون ریزى، خانه نشین مى شوند، و ذى الحجّه بدین سبب نامیده شده است که عرب ها در این ماه، به حجّ خانه خدا مى پرداختند. و اما نخستین ماه سال، ماه محرم است.صفر به معناى خالى نیز آمده است. ممکن است علت نامگذارى این ماه بدین جهت باشد که عرب ها پس از تحمل سه ماه حرام و خوددارى از قتل و غارت و خون ریزى، با آغاز ماه صفر به جنگ و غارتگرى مى پرداختند و روستانشینان و ساکنان کم جمعیت بادیه ها از ترس هجوم غارتگران و جنایتکاران، اسباب و اثاث خویش را جمع کرده و به جاهاى امن کوچ مى نمودند و روستاها و بادیه هاى خود را خالى مى کردند.
حرمت ماه صفر در نزد قریش
اهالى حجاز، به ویژه قبیله معروف «قریش» پیش از ظهور اسلام، نسبت به زیارت خانه خدا و حرام دانستن چهار ماه از ایّام سال قمرى که از سنت هاى بر جاى مانده از حضرت ابراهیم علیه السّلام و فرزندش اسماعیل علیه السّلام بود، مرتکب تحریف و تغییر در احکام الهى و عمل نمودن به هواهاى نفسانى خود مى شدند.آنان چون مردمى جنگجوى، قبیله گرا و فاقد تشکیلات حکومتى و دولت بودند، در بیشتر سال به تاراج دارایى ها، جنگ و خون ریزى یکدیگر و سایر ساکنان شبه جزیره مى پرداختند و امنیت جامعه را به کلى از میان مى بردند.از سوى دیگر ناچار بودند که به خاطر پاى بندى به سنّت آبا و اجدادى خویش، چهار ماه حرام را تحمل کنند و در این مدت از جنگ و خون ریزى و غارتگرى دست بردارند.پس از مدتى، تحمل سه ماه حرام (یعنى: ذى قعده، ذى حجه و محرم) که پشت سر هم بودند، بر آنان دشوار آمد و در صدد تغییر آن برآمدند.آنان تصمیم گرفتند که حرمت ماه ذى قعده و ذى حجه را نگه دارند و این دو ماه را جهت زیارت خانه خدا براى ساکنان شبه جزیره در امنیت نگه دارند، ولى بر خلاف سنت ابراهیمى، حرمت ماه محرم را شکسته و آن را براى خود مباح سازند و در این ماه، بسان ماه هاى دیگر سال به جنگ و غارتگرى بپردازند و به جاى آن، ماه صفر را حرام نمایند.بدین جهت، مدتى ماه صفر در نزد آنان، از جمله ماه هاى حرام بوده است. هم چنین آنان دست کارى دیگرى در ماه هاى حرام کرده بودند و آن عبارت بود از این که هر ماه حرام را دو سال حرام مى دانستند و ماه هاى دیگر را حلال مى شمردند. به عنوان مثال، دو سال پشت سر هم، ماه محرم را ماه حرام و ماه زیارت مى دانستند و ماه هاى دیگر را براى خویش مباح مى نمودند و سپس دو سال بعد، ماه صفر را ماه زیارت و ماه حرام مى دانستند و سایر ماه ها را حلال و مباح مى شمردند. تا این که حج آنان در حجة الوداع که آخرین سفر زیارتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به مکه معظمه بود،مصادف شد با ماه ذى الحجّه، و در این ماه مسلمانان حج واجب و زیارت خانه خدا را به جاى آوردند و به دستور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این ماه براى همیشه ماه زیارتى خانه خدا و حج واجب تعیین گردید.
برخورد قرآن کریم با تحریف هاى مشرکان قریش
قرآن کریم که کامل ترین کتاب آسمانى است، تحریف هاى پدید آمده از سوى مشرکان قریش در تغییر و تبدیل ماه حرام و دست کارى در احکام الهى را به رسمیت نشناخت آن را محکوم کرد.
در سوره مائده، خطاب به مؤ منان فرمود: یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنوُا لا تُحِلّوُا شَعائِرَ اللّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ...
اى کسانى که ایمان آورده اید، شعائر الهى و ماه حرام را بر خود حلال و مباح نسازید.
در سوره توبه، این موضوع را به صورتى روشن تر بیان کرد و کردار مشرکان و کافران را تقبیح نمود: إ نَّمَا النَّسیئىُ زِیادَةٌ فِى الْکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروُا یُحِلُّونَهُ عاما وَ یُحَرِّمُونَهُ عاما لِیوُا طِئوُا عِدَّةَ ما حرَّمَ اللّهُ، فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمالِهِمْ.
همانا فراموشى (نسبت به ماه هاى حرام) در کفر (عصرجاهلیت) بسیار بود که به واسطه آن گمراه مى شدند آنانى که کفر را پیشه خود کرده بودند. به طورى که (آن ها را) در سالى حلال و در سال دیگر حرام مى شمردند تا پایمال کنند شمار آن چه (از ماه ها) را که خدا حرام کرده است. پس آنان، مباح مى کردند آن چه را که خدا حرام کرده بود. (بدین ترتیب) کردار زشتشان برآنان آراسته مى گردید.
قرآن کریم بسان سنّت ابراهیمى، تنها ماههاى ذى قعده، ذى حجّه، محرّم و رجب را حرام و ماه هاى زیارت دانسته است.
ماه صفر در نزد شیعیان
شیعیان إثنى عشرى و محبان اهل بیت علیهم السّلام، ماه صفر را از ایام سوگوارى سال مى دانند. زیرا در ابتداى این ماه خانواده امام حسین علیه السّلام و بازماندگان واقعه کربلا را به صورت اسیرى وارد شام نمودند و آنان را در فشار روحى و روانى و مورد تحقیر و توهین قرار دادند، به طورى که یکى از فرزندان خردسال امام حسین علیه السّلام، به نام رقیه (س)، بر اثر این سختى هاى طاقت فرسا، در دمشق به لقاءاللّه پیوست. هم چنین، بیستم این ماه، اربعین شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا است.
بنا به روایت علماى شیعه و برخى از علماى اهل سنت، در 28 صفر، رحلت جانگداز رسول گرامى اسلام حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله و شهادت سبط پیامبر، حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام و در آخر این ماه، شهادت ثامن الحجج حضرت على بن موسى الرضا علیه السّلام واقع شده است. بدین جهت، شیعیان این ماه را همانند ماه محرم، به سوگوارى مى پردازند. در بسیارى از مراسم ها و محافل مذهبى، دو ماه محرم و صفر را پشت سر هم گرامى مى دارند و در آن ها به عزادارى مشغول مى باشند.
ولیکن، اکثر مورخان اهل سنت، رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در ماه ربیع الاول مى دانند. بدین جهت براى این ماه برنامه ویژه اى ندارند.
برگرفته از کتاب روزشمار تاریخ اسلام "ماه صفر"، تالیف سید تقی واردی
همان گونه که مىدانیم، حفظ و نگهدارى یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است. حضرت زینب (علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجرى، پیام رساى خویش را از دشت خونین کربلا براى مسلمانان ابلاغ نمود و آن را براى همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت.البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتداى راه، حضورى فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینى داشتند. همیارى حضرت زینب (علیهاالسلام) با امام حسین (علیهالسلام) در انجام مسؤولیتها را مىتوان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست. آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعى از مسؤولیتها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام (علیهالسلام) فرصت و فراغ بیشترى براى آماده سازى قیام داشته باشد. اما اصلىترین وظیفه حضرت زینب (علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلى مىشود. اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین(علیهالسلام) دستخوش تحریف مىگردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطرى جدى قرار مىگرفت. تبلیغ پیام شهادت، سرپرستى قافله اسرا، پرستارى از امام سجاد(علیهالسلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و... مسؤولیتهاى سنگینى بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود. سخنرانى حضرت زینب (علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموى را به لرزه انداخت. سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینى و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسهها و جنایات رژیم را برملا نمود. روشنگرىهاى آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند. پیامد تلاشهاى حضرت زینب(علیهاالسلام) انقراض حکومت اموى و جلوگیرى از اتلاف خون پاک شهداى کربلا، و در نتیجه، احیاى مجدد اسلام بود. آن حضرت در کوفه، شام و مدینه ، به افشاگرى بنى امیه اقدام نمود و چهره کریهشان را به مردم نشان داد؛ و این خود قیامى دیگر شد، براى براندازى دستگاه فاسد خلافت. گر چه زینب(علیهاالسلام) اندکى بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگى نکرد، ولى در همین مدت اندک، کنگرههاى کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشوراى امام حسین(علیهالسلام)راتاابدماندگارکرد. نقش سایرزنان پس از قیامغیر از زینب(علیهاالسلام)، عده دیگرى از زنان نیز بودند که به رهبرى و مدیریت حضرت(علیهاالسلام)، کارهاى تبلیغى و فرهنگى بسیارى پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تأثیر زیادى بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد. نقش آفرینى زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، مىتوان مورد بررسى قرار داد:
1-نقش عملى زنان پس از قیام عاشورابعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبت به فاجعهاى که از سوى دستگاه غاصب یزید بر امام حسین(علیهالسلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند. و جالب این که اکثر این زنان، کسانى بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آنها مىپردازیم.
- زنى از قبیله بنى بکربعد از ظهر عاشورا، زنى از قبیله بنى بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متأثر شده، شمشیر به دست مىگیرد و به سوى سپاه کوفه هجوم مىبرد و به قوم خود مىگوید: «اى آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالى که جز خدا پناهگاهى ندارند؛ براى خونهاى رسولخدا(صلىاللهعلیهوآله)قیام کنید.»همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند.
- زنان بنى اسدپس از پایان جنگ، بدنهاى مطهر شهدا بر روى زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسى جرأت نداشت که براى دفن و کفن اجساد قدم بردارد؛ چرا که طبق دستور عمر سعد، مأمورى بر بدنها گمارده شده بود. در این وضعیت، زنان قبیله بنى اسد که در نخلستانهاى نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوى میدان هجوم بردند. مردان آنها با دیدن حرکت شجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند.
- ام عبداللهاو همسر «مالک بن نسیر» بود. شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتى زد و عرقچینى که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید. پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید. اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر(صلىاللهعلیهوآله) را به خانه آوردهاى؟آنراازپیش من ببر.» و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت.
- نوار همسر خولىپس از آن که خولى بن یزید اصبحى سر مبارک امام را براى کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد. همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبت به او ابراز انزجار نمود. سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست. در کتب تاریخى، از مشاهدات وى در این شب، نسبت به حضور فرشتگان براى تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبى آمده است.
- زنان آل ابى سفیانسخنرانىها و خطابههاى پر شور حضرت زینب(علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابى سفیان از این واقعه متأثر شده، مراسم نوحه سرایى و گریه و شیون براى امام حسین(علیهالسلام) و یارانش بر پا دارند.و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبت به عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند.
- هند همسر یزید بن معاویهپس از افشاگرى زینب کبرى(علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متأثر و ناراحت شده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین(علیهالسلام) اعتراض نمود و گفت: «اى یزید! آیا تو دستور دادهاى سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالاى نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتى؟» یزید مضطرب شد و براى گریز از کارى که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضى نبودم.» نکته قابل تأمل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکت شوم همسرش مىباشد که با این اعتراض، ضربه سختى بر حکومت شوهر خود وارد کرد. اینها نمونههایى از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود. اما بانوان دیگرى هم با کردار خویش، در جبههاى تبلیغى به مبارزه علیه آل ابى سفیان پرداختند. ایشان از همراهان و پیروان امام حسین(علیهالسلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند.
- رباب همسر امام حسین(علیهالسلام)رباب همسر امام حسین(علیهالسلام)، دختر «امرء القیس بن عدى بن اوس» بود. او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خوارهاش على اصغر بود. وى پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد. در برخى روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانهاش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بى سقف روزگار گذراندند. چون به او گفته مىشد که از زیر آفتاب سوزان برخیز. با گریه و شیون مىگفت: من با چشمان خود حسین(علیهالسلام) را دیدم که گرمى آفتاب، بدن او را مىگداخت. و این خود نوعى مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمّالش بود. رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را براى قیامهاى دیگر مردمى فراهم سازد.
- زنان مدینه و بنى هاشم بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) رفتند و مراسم عزادارى برپا نمودند. آنان بدون هیچ هراسى از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دست به اقدامى مهم زدند. آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)، با زیرکى و تیزبینى، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است. و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایى مىکردند. امام صادق (علیهالسلام) نیز در این زمینه مىفرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمى، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد. دودى نیز از خانه بنى هاشم برنخاست تا پنج سال که عبیدالله بن زیاد کشته شد.» و این نشانگر نقش اساسى و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضت حسینى بود. اینان با عزادارىهاى پى در پى، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومت بیدادگر یزید برخاستند و با حرکتهاى مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام مىشد، در اذهان تأثیر به سزایى گذاشتند. زنان انصار نیز به همراهى زنان بنى هاشم، زمینه را براى شروع مبارزاتى نو بر ضد دستگاه بنى امیه فراهم ساختند، و با شعور دینى و سیاسى خویش، گامى بلند در احیاى نهضت عاشورا برداشتند.
2- نقش سخنرانى و خطابههاى زنان پس از قیامعلاوه بر اقداماتى که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابهها و سخنرانىهاى بانوان هاشمى را مىتوان مهمترین عامل براى روشنگرى مردم و براندازى حکومت یزید دانست؛ چرا که اگر نبود این افشاگرىها، جامعه خفته آن روز متحول نمىگردید و نداى حقطلبى و ستیز علیه ستم، بلند نمىشد.
همان گونه که گذشت، امام سجاد (علیهالسلام) و زینب کبرى (علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند. آنها با اخطارها، هشدارها و بیدار باشها، ضربه سنگینى بر آل امیه وارد نمودند. اما دیگر زنان هاشمى نیز که در نهایت فصاحت و بلاغت بودند، نقش مهمى در خنثىسازى تبلیغات مسموم اموى داشتند. زنانى چون ام کلثوم 19 و فاطمه صغرى دختر20 امام حسین(علیهالسلام) و... . نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخى، 21 زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمى و بقیه، زنان بنى هاشم بودند.21 اسارت این بانوان اگر چه اجبارى و ناخواسته بود، ولى آنها را در موقعیتى قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند. آنان هر جا رسیدند، از فرصتها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند. خطبههاى پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوى امر به معروف و نهى از منکر است، چنان تأثیرى بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتى عظیم و قیامهایى چون قیام توابین و قیام مختار گردید. علاوه بر آن، این سخنرانىها و روشنگرىها، دستاوردهاى مهم دیگرى نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگى به مردم، ایجاد وحدت و یکدلى در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیدارى افکار و اندیشهها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامى، ایجاد ارزشهاى اخلاقى جدید و... از جمله این دستاوردهاست. تأمل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، مىتواند عظمت و بزرگى اقدامات شایسته آنان را جلوهگر نماید و درسى باشد براى زنان درعصرهاى مختلف، براى وصول به اهداف عالیه اسلام.
برگرفته از سایت آفتاب
شب عاشورا بود ، عاشورای سال 49؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای ، از همین روضه ها که همه جا هست و صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. دیدم، ایمان وتعصب من به عظمت حسین و کار حسین بیش از آن است که بتوانم آن همه تحقیر ها را بشنوم و تحمل کنم. منصرف شدم.
اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه می توانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم ،اما چگونه می توانمستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟
نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم میکرد و رنج به نالیدنم وا می داشت، به پناه او می رفتم - برگرفتم ، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمی شود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم ، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گرد.
... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.
در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه
ای برپا است:
صحرای سوزانی را می نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.
می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهلاست.به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است
و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می برم:
اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی حاصل می کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.
نگاهم را بالاتر میکشانم: از روزنه های زره خون بیرون می زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
نگاهم را بالاتر میکشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشته های خونی که بر آن جاری است باز
هم بالاتر می کشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ !
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می آید و چشمانم را می سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می دهد، که: «هستم»، که «زندگی می کنم».
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمی دهد؛ نمی توانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر می لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می نگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز می یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من می لرزد، کنارتر میرود . روشن تر می شود و خطوط چهره خواناتر.
هم اکنون سیمای خدایی او را خواهم دید؟ چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می کند. سیمایی که ... چه بگویم؟
مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
در پیرامونش، جز اجساد گرمی که در خون خویش خفته اند،
کسی از او دفاع نمی کند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.
نه باز می گردد،
که : به کجا؟
نه پیش می رود،
که : چگونه؟
نه می جنگد،
که : با چه؟
نه سخن می گوید،
که : با که؟
و نه می نشیند،
که : هرگز !
ایستاده است و تمامی جهادش اینکه ... نیفتد
همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد – زور و زر و تزویر – سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم می دوزم، در نگاه این بنده خویش می نگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت می ماند.
نمی توانم تحمل کنم؛سنگین است؛ تمامی «بودن»م را در خود می شکند و خرد می کند. می گریزم. اما می ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه می گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش می گرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می زنند، و مردانی با رداهای بلند و....... د
عمامه پیغمبر بر سر و....... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!
تنها و آواره به هر سو می دوم، گوشه آستین این را می گیرم، دامن ردای او را می چســــبم، می پرسم، با تمام نیــــــــاز می پرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمی گوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است
شریعتی آن جمله معروف انقلابی خود را می گوید.جمله ای که ایران را تا یک دهه نا آرام کرد."شهادت دعوتی است به همه عصرها و به همه نسل ها،که اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی بمیر."