ای خدای کریم تو را به همه مقدساتتت و به همه انسانهای عزیزشده درگاهت ،شر این تفکر تزریق شده ملحد مآبی ِ موجه شده را، از سر جامعه کم کن ،که این پوچ منشان ،همه را از دین زده ،و فرسنگها از مغز ِنغز دین دور، و متنفر ساخته اند!اینان به مادی گری مشغولند،اما به نام دین، غیر از منش ومشرب خود را دیوانگی میخوانندو غیر از خودشان را،دیوانگانِ مجنونی میدانند که از هیچ قوه و قدرت درستی برخوردار نیستند!خدایا بین جماعتی که به تو، با همه وجود ایمان دارند واین جماعت پست ، دون و منافق مآب فاصله ای از شرق تا غرب،بل بیشتر ایجاد کن که مکر و فریب و زینت بر این دنیای پست وعرضه به آدمی، پیشه این روبهان زیرکِ فریب خورده و منافق است،منافقانی که از درد نفاق در خود، شاید بیخبرند و شاید با خبر ،در هر حال عمری را در نکبتِ مکتبِ مادی گری گذرانیده ودنیای اطراف خود را به لجن کشانیدند ،و با زاد و ولدِاین تفکر؛تفکرشان نسل به نسل و سینه به سینه ،گشت و گذار کرد وامروز این تفکر ،جایگاه وپایگاه دارد و دنیایمان را ،دنیایی سراسر رنج و غم واندوه کرده است.فقیر و غنی را بوجود آورد،دارا وندار را پرورش داد.جماعتی بر اریکه قدرت تکیه زدند و آن را به نام دین قبضه کردند و دیگران را زیر چکمه قدرت،تا میتوانستندو میتواند ،لگدمال میکنند و هیهات،اینان نیز، خود را بر روش و منش ومشرب الهی میدانند وهر مخالفی را کافر و مرتد وشایسته نیست ونابودی و مرگ وفنا،البته در جهت حفظ منافع خدایتعالی در کره خاکی وتو بهتر میدانی ای خدای بزرگ و کریم ...... .
آدم و هوا را از روی کرم و فضل بی منتهایت آفریدی و جامه ای از وجود خود بر آنها پوشاندی، و وجودت را در وجودشان ،ودیعه گزاردی؛ برآفریدگان مقربت امر فرمودی،سجده کنند،این موجود تازه وارد را،جملگی علی رغم همه آگاهی ،از همه ابعاد این موجود تازه وارد،اطاعت امر کردند و سر بر خاک نهادند،اما .... اما .... یک موجود مادی،از همان زمان،موجودیت ماده را بر ملا ساخت،او از ماده زاییده شده بود،از آتش؛سر باز زد از این امر واجب العطاعة آفریدگار خود!برای اولین بار گستاخی پیدا شد که سر باز زد!!! از مقربان درگاهش بود،اما ماده متعفن، وجودش را بر ملا ساخت !آتش!آتش در وجود این موجود شعله ور شد و وایی از این همه بدبختی که ،بر موجود تازه وارد نازل شد!!! اتش بر او برای آزمایش،آزمایشی سخت و دشوار معین شد!آتشی همراه با کینه ای آتشین!
پروردگارا به داد مومنان در این روز وروزگار تاریک و تار برس که تیه جهل و گمراهی بسیار فراخ شده است و تنها چراغ و رهنما تویی،پروردگار مهربانِ مومنان ،به عهد خود به حق همه آنهایی که دوست داشتی و از این دار ودیار مکافات با رقص در شط خونی پاک و زلال به بهشت برینت بردی ،وفا کن....که خود گفته ای هر که رابخواهی هدایت میکنی و هر که را بخواهی گمراه و ذلیل و زبون ؛به داد این همه از راه مانده اما تشنه راه و هدایت برس ،ای فریاد رس و رهنما.
جامعه ام را مینگرم که در مادی گری غرق شده است ،و البته این امر را با همه وجود منکر میشود! از این همه دروغ و تزویر و ریا و دغل بازی مکارانِ پستِ انسان نما خسته ونالانان، به درگاهت پناه آورده ام، دیری است مشتی زالو صفت را مینگرم که صرفا منافعشان آنها را به دیگران جذب میکند و یا از دیگران جدا،گاهی با دیگرانند وگاهی بر همان دیگران! گاهی شادند وگاهی پشیمان و نالان ؛اگر جایی منفعتی برایشان مقدورشد گرد میآیند و اگر آن منفعت از بین رفت و به ضرر رهنمونشان شد،به همان سرعتی که ظهور میکنند هم، گم میشوند و ناپیدا! زالو صفتانی را دیدم که همه آمال وآروزشان مطرح شدن است به هر قیمتی است،دیگران اگر به لجن سوق داده شوند،اتفاق خاصی نیوفتاده،چراکه ایشان فقط بر حسب وظیفه عمل کرده اند؛ گاهی اگر عذاب وجدان و دردی بر فطرت خداییشان مبعوث شد، آن را در نطفه با هزار برهان ودلیل واستدلال خفه میکنند.پروردگار مهربان تو حق حیات دادی واینان انگار خود آفریدگار بوده اند و خویش را خلق کرده اند و خدای دیگری هست (به تو پناه میبرم از شر این زالو صفتان) و برای تو تکلیف تعیین میکنند!انتظار تایید دارند و هیچ مخالفتی را بر نمیتابند،هر مخالفتی با ایشان یعنی نادان بودن، بی خرد بودن وحقه باز بودن و ......هزار صفت دیگر، این همه دروغ و تزویر و ریا و نادانی و پستی و پلشتی ازکجا بر این حیواناتِ بل پست تر از حیوان، و البته انسان نما،نازل شد ؟ کجا بود که اینان از تو دور شدند وروزگار ،به وجود پلید اینان و یاران واعوانشان،آلوده شد.
خدایا دل،بر فریب خوردگان این تفکر میسوزد.با همه وجود تو و قدرت و شوکت و جلال و جبروتت را میتوان دید،اگر گرد وغبار مادی مآبی را از خود دور کرد، آنگاه صاف ،پاک و بی غل وغش،اندیشید در وجود موجودی که همه اریکه قدرت در دست توانای اوست وپذیرفتن این مطلب که این زندگیِ کوتاهِ هرچقدر بلند،همانگونه که آغازی داشته است،پایانی نیز خواهد داشت؛ابتدایش با دست خالی آمدیم و انتهایش نیز با همان دست خالی خواهیم رفت،فقط دستهامان بزرگتر و البته حجم خالی بودنش بیشتر شده است،اولش لوحی سفید درنظر گرفتی که زحمت نوشتنش را حتی ،به ما ندادی، گفتی تو در پهنه گیتی باش و هر کار میخواهی،با اختیار تام انجام بده، اما در مدتی محدود، همه اعمال و رفتارمان را به شیوه ای که خود میدانی محفوظ میداری و در نهایت ،ما را از این دیار خاکی خواهی برد و.....
ادامه دارد.....
نویسنده :پورارمزد