سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در ادب نفست این بس که واگذارى ، آنچه را از جز خود ناپسند شمارى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :57
بازدید دیروز :2
کل بازدید :71230
تعداد کل یاداشته ها : 97
103/8/26
7:10 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
سیاوش[276]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سیب سرخ ###@جزین@### سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Iranian Universities
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی گل باغ آشنایی هم نفس اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی زخمهایت را پنهان کن... اینجا مردم زیادی با نمک شده اند!! ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی ****شهرستان بجنورد**** بی سر و سامان @@@نصرت@@@ معیار عدل .: شهر عشق :. بوی سیب فرق بین عشق و دوست داشتن Har Chi Delet Mikhad روستای چشام یادداشتهای فانوس رازهای موفقیت زندگی تنها هنر صدای سکوت عشق جزتو Manna محمد قدرتی اس ام اس جدید/ پـَـــ نَ پـَـ/ پیامک جدید مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 مردود گروه اینترنتی جرقه داتکو نهِ/ دی/ هشتاد و هشت ندای حق منتظران شهادت اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان رویابین ایرانی یعنی عشق کلبه ی عشق  از همه جا از همه رنگ پارسال دوست امسال آشنا تجربه های مربی کوچک دلنوشته های یه عاشق! دلنوشته های شخصی مهندسی پیوند ارتباط داده ها DCL آموزش تست زدن کنکور پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان حفاظ فهادانــ mahoor دیدبان اینترنتی شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت یه دختر تنها دهاتی قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی من وتو طلبه ایرانی خورشید خاموش حاج آقا مسئلةٌ sindrela آبی تر از آبی رویای زیبا ... محبت تا زمانی که زنده ام عشق تو مرا بس آروم آروم هر چی بخوای دوست کشتی کج باران خوش بگذره عاشق تنها.... تنهایی من خسته دلان مسأله شرعی موسیقی اصیل ایرانی پسرودخترسوسول فروش خوکچه هندی

از شیطان بدم می‌آمد.

 حرف‌هایش اما شیرین بود.

 گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.

ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم

به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود.

 دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.

با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی،

چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.

به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم.

توی آن اما جز غرور چیزی نبود.

جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت.

 فریب خورده بودم، فریب.

 دستم را روی قلبم گذاشتم ، ‌نبود!

 فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام.

تمام راه را دویدم.

 تمام راه لعنتش کردم.

 تمام راه خدا خدا کردم.

می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم.

 عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.

به میدان رسیدم، شیطان اما نبود.

آن وقت نشستم و های های گریه کردم.

اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم.

 بلند شدم تا بی ‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم،

 صدای قلبم را.

و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم.

به شکرانه قلبی که پیدا شده بود...

خدا را سپاس گفتم.... آری

:: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ::.

.:: بسم الله الرحمن الرحیم ::.

 

منبع: شبکه جهانی اینترنت - یه وبلاگ بود که آدرسش یادم نیست


91/1/23::: 5:37 ع
نظر()