به نام خدای دلتنگی ها،به نام خدایی که تهمت و ناسزا و ناروا را بر نمیتابد،به نام خدایی که از حقارت حقیران اظهار تنفر کرد،به نام خدای حقیرانی که اظهار فضل دارند،اما بی اندازه پوچند و هیچ!!!به نام خدایی که پناه بیکسان درهمه تاریخ بشر،به حق او بوده است!!!به نام خدای سیاوشی که متهم بود و بیگناه!!! به نام خدای همه بردباران در برابر بلا،به نام خدای صابران صبور،به نام خدای پرهیزکاران بی کلک،نه پرهیز کاران پر تزویرِ مقدس مآب،به نام خدایی که از تزویر و دروغ اظهار تنفر کرد،به نام خدایی که آزادی و آزادمردی و آزادمنشی را میپسندد و خلق حسنه میخواند،به نام خدایی که از نامردان برائت دارد و مردی را مروج است،به نام خدایی که مردانگی را در زور بازو نمیداند،چرا که حیوانات کوچک وبزرگ را آفرید تا با زور و بازویشان در خدمت برگزیده مخلوقاتش باشد.
دردی دردل دارم،وبرسینه ام نیشتری بس دردناکتر!!! نمیدانم چه بگویم از انسانهایی که هزار رنگ دارند و یکرنگ مینمایند!!!نمیدانم با چه روشی و با چه سخنی باید از آنها گفت تا دردها آرام شوند،مات و مبهوت مانده ام وهیچ راهی نمی یابم تا دردی از دردهایم کم کنم،دردمند شده ام!!!به ائمه هدی فکر میکنم که با چه دل بزرگی از این مسائل که بوی رذالت میدهند،میگذشتند!!! عجب دلی داشتند!!! نسبت به ایشان فحاشی میکردند، دهن کجی میکردند،کار شکنی میکردند،توهین ها روا میداشتند و......... این بزرگواران با سینه ای پر درد تحمل میکردند و دم بر نمیاوردند!!! خدایا سینه ام رنجور شده است و دیگر توان تحمل ندارد!!! دیگر توان اتهام های واهی ندارم،نمیتوانم ببینم که بر من محبت میکنند و متهمم !!!نمیتوانم ببینیم دروغ هاشان را در به اصطلاح صداقت استهزاء کننده شان!!! لعنت به این دنیای کثیف که تعبیر تویی که خالق منی،زیباترین و پسندیده ترین تعبیر است: "لهوٌ ولعب" دنیا را بازیچه میخوانی و ما همه چیزمان!!! خدایا بر ما این زمانه سخت میگیرد وسخت تر میگذرد،خدایا اگر تحملی که تو دادی نبود،بی شک نابود میشدیم،اما این تحمل در برابر بدی ها دیگر دارد رنگ میبازد،چرا که دیگر تحمل اتهام ها را نداریم،دیگر نمیتوانیم سیاوش باشیم!!!به دادمان برس ای فریاد رس!!!
آه ای خدا و رَب و رُب بی کسان،ببین این همه دلتنگی و تنهایی و خاطر مکدری که دردمند است و دردها بر سینه مالا مال اندوهش نشسته است!!! اهل گلایه و شکوه و شکایت نیستم،اما چه کنم که هر کس را ظرفیتی داده ای و توانی برای تحمل،خدایا دردهایم جملگی کثیف و پوچ و بی اهمیت و دنیایی شده اند،حقیران را در دنیای مادیت میبینم و تاب از کف میدهم!!! میبینم که در دنیایت بعضی ها فقط چنگ و دندان تیز میکنند،برای دریدن!!! عده ای فقط اهل حساب و کتابند و چرتکه به دست،هماره از زمین و زمان حساب میکشند!!!میبینم که همه چیزشان در تحقیر دیگران خلاصه میشود وبس!!! و هزاران صفات اخلاقی دیگر....خدایا حقارت حقیران آزارم میدهد و دردناک ترآنکه خود را بر حق میدانند و ادله بر پا میکنند!!! اسفناکتر از همه اینکه بر طریق تو گام بر میدارند، و چنین تظاهر میکنند،و یا باور دارند که تسلیم حضرتت هستند!!!
ادامه دارد......
نویسنده : پورارمزد