به نام خدای راستی و حقیقت، به نام خدای صداقت، به نام خدای پاک بودن و به نام خدای پاکی ها، به نام خدای جوانمردی که امروز واژه ای غریب و مظلوم است، به نام خدای مهربانی ها که امروز واژه ای غریب و دست نیافتنی شده است و هر کس آنرا روا دارد، مجنونش میخوانند!!! به نام خدای دگر خواهی ها که امروز هر کس منشش این باشد، استهزاء دیگران کمترین مجازاتش خواهد بود!!! به نام خدای دلتنگی ها که دلم از این منش نوین گرفته و از آن ملولم و خسته و بیتاب منش قدیم!!! لیک هیهات که بزرگترهامان نیز گرفتار منش نوین شده اند و زمین و زمانه خویش را فراموش کرده اند و آنها نیز هر که را بر خلق و خوی جوانمردان باشد بر طریق خطا میبینند و خطا کارش میخوانند!!! به نام خدای انسان دوستی و به نام خدای درماندگان که امروز واژه ای بی معنا و پوچ شده است!!! و به نام زینبِ حسین که انسان دوست است و مجاهد، فدایی، رشید و دلاور. او که الگو و پیامبر زمین و زمانه خونین کربلاست، سرزمینی که دلیل فخر انسان است بر تمام ملکوت!!! سرزمینی که همه ارزشها را یکجا به نمایش گذاشت، در عرصه کارزاری به بلندای تمام تاریخ بشر!!! فدای نام زیبایتان ای فداییان حسین.
جای بسی تاسف است که امروز به جای انسان دوستی، باید فقط در فکر معاش خود و خویشان خود بود و بس!!! همه ارزشها بی ارزش شده است!!! هر کس امروز جیبش پر پولتر، پزش بیشتر، ماشینش مدل بالاتر، خانه اش فراختر، لباسش شیکتر و هزاران مباهات مادی ریز و درشت دیگر، بدون شک از ارزش بیشتری برخوردار است!!! تمام بدی هایش خوب جلوه میکند!!! تمام حقارتهایش، به بزرگی یاد میشود، روش و منش غلطش، الگو میشود!!! مورد اطاعت واقع میشود!!! در وادی دیگر زورِ بازو ارزش است!!! هر کس پهنای سینه اش بیشتر، انسانتر!!! گردنش قطورتر، عاقلتر!!! زورگوتر، آینده نگرتر و ... خلاصه اینکه دنیا، دنیای وارونه شده!!! البته نه در همه حال و در همه اوضاع، یکسان و یکدست و مشابه نمی نماید. هر دیاری کباده ای را یدک میکشد، که عادات زمانه اش، مردمانش را به آن سو رهنمون شده است!!!
لعنت به این زمانه شوم!!! لعنت به این زمانه ای که مادیات در آن حکم فرما شده است!!! لیکن در برخی موارد حتی به نام دین، مادی مآبی فرمانروایی می کند، در قالب آدمی!!! نفرین بر زمانه ای که خدا در آن گم شده است!!! نفرین بر زمانه ای که انسان در آن گم شده است، خود را گم کردیم از وقتی خدا را گم کردیم!!! و وا اسفا از تفکر غلطتی که به ما تزریق می شود!!! بر این باوریم که هم خدا شناسیم و هم خود شناس!!! از خدا فرسنگ ها فاصله داریم و از خود نیز ... شاید هم وقتی خود را گم کردیم و ندیدیم که چقدر ذلیل و زبونیم در برابر مقام ربوبی حضرت حق، دیده امان را در برابر حقیقت، نبستیم بلکه آن را کور کردیم و بر حق دانستیم این کور کردن و کور بودن را و در درون با خود خویشتن نجوا کردیم که این کار لاجرم بر طریق حق و حقیقت بود؟!!! و آنگاه نفس شیطانیمان ندا داد که: آری بهترین کار همین کور بودن است و ندیدن!!! بعد یک به یک از خود حواس هامان را گرفتیم، براستی خودکشی کردیم تا اینکه اکنون به زیبایی، حق دگرکشی را ادا کنیم!!! و زشت تر از همه، این مطلب که نمی دانیم چه بر سرمان آمده است، چرا که با همان احساس عقل زدایی!!! عقل کشی کردیم و دیگر نخواستیم حتی برای دمی، به وجدان بیداری که خدایمان از وجود خود در وجودمان به ودیعه نهاد، بهره گیریم!!!
ادامه دارد...
نویسنده : پورارمزد