حسین (ع) یک درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است
دکتر شهید علی شریعتی
امام حسین علیه السلام از نگاه دکتر شریعتی
دکترعلى شریعتى متفکر و اندیشمندى بود که در یک دوره تاریخى، تأثیر فزایندهاى بر روى نهضت اسلامى گذاشت. شهید دکتر بهشتى با اشاره بدین موضوع، حق مطلب را ادا مىکند:
«دکتر در طول چند سال حساس، هیجان مؤثرى در جوّ اسلامى و انقلاب اسلامى به وجود آورد و در جذب نیروهاى جوان درس خوانده و پر شور و پر احساس به سوى اسلام اصیل، نقش سازندهاى داشت و دلهاى زیادى را با انقلاب اسلامى همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.»(1)
آثار دکتر شریعتى از فراز و فرودهاى بسیارى برخوردار است؛ برخى آثار وى همچون «اسلامشناسى متعهد با مخاطبهاى آشنا» و «تشیع علوى، تشیع صفوى» داراى ضعفهاى ساختارى و اساسى مىباشد، و برخى از آثار وى از جمله «علىعلیه السلام»، «فاطمه، فاطمه است» و «نیایش» را باید در رده کتاب هاى خوب و تأثیرگذار وى محسوب کرد.
برخى از سخنرانىها و نوشتههاى دکتر شریعتى در مورد شهادت امام حسینعلیه السلام و حادثه کربلا، از جمله آثار خوب وى به شمار مىرود. در این نوشتار سعى خواهیم نمود به حدّ وسع خود، دیدگاه دکتر شریعتى را در این موارد به تصویر کشیم:
شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، کسى که همه چشمها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است.
نوع فهم دکتر شریعتى از مفهوم عالى شهید، برداشتى خالص، عمیق و ناب از فرهنگ اصیل اسلامى است. وى در تعریف کلمه «شهید» مىگوید:
"شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، کسى که همه چشمها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است."(2)
«شهید» زنده، جاوید، حماسه ساز، عارف، آگاه، انتخابگر و روزى خوار نعم الهى است و این اصیلترین دریافت از متون و فرهنگ اسلامى به شمار مىرود، چنانچه قرآن کریم نیز بدان اشاره مىکند. دکتر شریعتى در جاى دیگر مىنویسد:
"شهید، قلب تاریخ است؛ هم چنان که قلب به رگ هاى خشک اندام، خون، حیات و زندگى مىدهد، جامعهاى که رو به مردن مىرود، جامعهاى که فرزندانش ایمان خویش را به خویش، از دست دادهاند و جامعهاى که به مرگ تدریجى گرفتار است، جامعهاى که تسلیم را تمکین کرده است، جامعهاى که احساس مسئولیت را از یاد برده است و جامعهاى که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخى که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است؛ شهید همچون قلبى، به اندامهاى خشک مرده بىرمق این جامعه، خون خویش را مىرساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را مىبخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید؛ کى غائب است؟"(3)
بخش فوق بیشتر رویکردى کربلایى دارد، بدین معنا که دکتر با نگاه به شهیدان کربلا و فضاى حاکم بر آن، به وصف شهید پرداخته است و الا همیشه اینگونه نیست که در جامعهاى منحط و رو به عقب، سیماى تابناک شهید رخ نماید. شهداى جهادهاى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و امام علىعلیه السلام شاهد این ادعاست. البته مرحوم شریعتى بدین موضوع پرداخته است که در جاى دیگر بدان اشاره مىکنیم.
یکى از بهترین و حیات بخشترین سرمایههایى که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است.
شهادت، بُرندهترین سلاحى است که هیچ دشمنى را یاراى مقاومت در برابر آن نیست، مرحوم شریعتى در این باره بحثهاى مبسوطى دارد که براى رعایت اختصار، به گزیدههایى از آن اشاره مىکنیم.
"یکى از بهترین و حیات بخشترین سرمایههایى که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است."(4)
"در فرهنگ ما شهادت، مرگى نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند. شهادت مرگ دلخواهى است که مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بیدارى و بینایى خویش، خود انتخاب مىکند!... شهادت، در یک کلمه - بر خلاف تاریخهاى دیگر که حادثهاى است و درگیرى است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدى است - در فرهنگ ما، یک درجه است، وسیله نیست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود یک تکامل، یک علو است؛ خود یک مسئولیت بزرگ است؛ خود یک راه نیم بُر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یک فرهنگ است."(5)
امروز این سخنان با پشتوانه سرمایه عظیم انقلاب، جنگ تحمیلى و اندیشههاى ناب حضرت امام قدس سره براى نسل جدید، عادى و جا افتاده شده است؛ لیکن در اواخر سال 50 که این سخنرانىها ایراد شده، فضاى فکرى جامعه دست خوش تحولات اساسى بود و لزوم ارائه مفاهیم «حماسى اسلامى» به زبان روز و متناسب با زمان، به شدت احساس مىشد.
علاوه بر این، خفقان و امنیت پلیسى حاکم بر آن دوره تاریخى، بیانگر شهامت و شجاعت سخنران است؛ به طورى که بعد از سخنرانى «پس از شهادت» در مسجد جامع نارمک، حاضران تظاهرات باشکوهى برپا کردند.
مرحوم شریعتى شهادت را به دو بخش حمزهاى و حسینى تقسیم مىکند. شهید مطهرى نیز از منظرى دیگر، بدان مىپردازد؛ وى در این مورد مىنویسد:"جناب حمزه، سیدالشهداى زمان خودش است و امام حسینعلیه السلام سیدالشهداى همه زمانها است."(6)
دکتر شریعتى در این باره مىگوید:"ما دو نوع شهید داریم؛ سمبل یکى حمزه سیدالشهداء، و سمبل دیگرى امام حسینعلیه السلام است."(7)
براى روشن شدن تقسیم بندى فوق، مستقلاً به هر کدام مىپردازیم.
در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مىشود و در شهادت حمزهاى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مىشود و در شهادت حمزهاى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزهاى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.
«حمزه یک قهرمان مجاهد است که براى پیروزى و شکستن دشمن رفته، شکست خورده و کشته و شهید شده است... حمزه و سایر مجاهدان براى پیروزى آمده بودند - البته با احتمال این که اگر هم مرگ شده، شد - و هدفشان پیروزى و شکستن دشمن بود... بنابراین شهید حمزهاى و شهادت حمزهاى، عبارت است از مردى و کشته شدن مردى که آهنگ کشتن دشمن کرده است."(8)
دکتر شریعتى شهداى حمزهاى را مجاهدانى مىداند که نه براى شهید شدن، که کشتن و شکست دادن دشمن به میدان جهاد شتافتهاند و شهادت، آنها را انتخاب کرده و روزى آنها شده است. به عبارتى وظیفه اولیه اسلامى شهداى حمزهاى، شکست دشمن و حفظ اردوگاه اسلام است، لیکن قضاى الهى بر سرنوشت ایشان، شهادت نوشته است. بنابراین، شهید حمزهاى آرزومند شهادت است ولى در پى آن نمىباشد؛ چرا که وظیفه اولیه خود را شکست دادن دشمن مىداند. و در صورت لزوم، از شهادت استقبال مىکند.
"شهادت حسینى کشته شدن مردى است که خود براى کشته شدن خویش قیام کرده است... امام حسینعلیه السلام از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است که دشمن را با زور شمشیر بشکند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده و یا در یک تصادف یا ترور توسط وحشى، کشته شده باشد. اینطور نیست، او در حالى که مىتوانسته است در خانهاش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خویشتن را انتخاب کرده است... امام حسینعلیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه مىکرد، «نه» گفت، این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است."(9(
سمبل شهادت حسینى در این تعریف، تنها سلاح پیروز است. البته شهادت حسینى شرایط ویژه خود را مىطلبد. وقتى ظلم، انحطاط و انحراف همه گیر مىشود و ارزشهاى والاى اسلامى مسخ مىگردد و موعظهها بر گوشهاى سنگین کارگر نمىافتد؛ حسین با همه دانایى به عدم توانایى خود در پیروزى ظاهرى بر دشمن، علناً به پیشواز مرگ مىرود و با انتخاب شهادت، بزرگترین کارى را که مىشد کرد، انجام مىدهد.
ثمره شهادت امام حسینعلیه السلام آگاهى و بازگشت مردم به هویّت اصیل اسلامى و زدن داغ رسوایى کُشتن فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر پیشانى کریه حکومت یزید است.
در شهادت حسینى، وظیفه اولیه اسلامى براى یارى دین خدا، شهادت است؛ در این جا مجاهد فىسبیلالله با شهادت خود، دین خدا را یارى مىکند. شهادت عمار یاسر نیز از این قبیل است؛ لیکن انعکاس شهادت اباعبدالله الحسینعلیه السلام به دلایلى گسترده و خارج از ظرف زمان است.
در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مىشود و در شهادت حمزهاى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مىشود و در شهادت حمزهاى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزهاى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.
تأثیر اباعبدالله الحسینعلیه السلام بر روى اندیشههاى دکتر شریعتى و خلق روح حماسى و نگاه حسینى وى، در همه آثارش به وضوح دیده مىشود. بازتاب حماسه حسینى در جولان فکر و روحیه وى بسیار گسترده، شورانگیز و عمیق مىباشد؛ به طورى که بسیارى از جریانات سیاسى و اجتماعى و رویدادهاى تاریخى را با رویکرد به «حادثه کربلا» تحلیل و ارزیابى مىکند. پرداختن به عاشوراى حسینى از منظر دکتر شریعتى بیشتر انعکاس یک قریحه قوى، احساس شورانگیز و ترجمان روح حماسى و بىتاب اوست. این بخش در زوایاى مختلفى قابل مدح است، که اختصاراً به چند مورد از آن مىپردازیم:
الف) شرایط نهضت امام حسینعلیه السلام
"شکل مبارزهاى که حسین انتخاب کرده، قابل فهمیدن نیست مگر این که اوضاع و شرایطى که حسین در آن شرایط، قیام خاصّ خودش را آغاز کرد، فهمیده بشود... اکنون حسین مسئول نگاهبانى انقلابى است که آخرین پایگاههاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنى حکومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یک شمشیر برایش نمانده و حتى یک سرباز! سالهایى است که بنىامیه همه پایگاههاى اجتماعى را فتح کرده است."(10)
اسلام در این زمان، چون پوستین وارونه شده است؛ ارزشهاى اسلامى رنگ باخته و دین با حاکمیت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف مىرود. امام حسینعلیه السلام در چنین شرایطى براى اصلاح دین جدش قیام مىکند؛ از یک سو، نیرویى براى تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سکوت خود مشعل امیدى نمىبیند. بنابراین، با تنهاترین و برندهترین سلاح، سلاح شهادت، به رویارویى با یزید، مظهر باطل مىشتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز مىشود.
این که حسین فریاد مىزند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مىبیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمىبیند - فریاد مىزند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمىداند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىکند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مىنماید.
"فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زندهتر کیست؟ در تاریخ ما، کیست که به اندازه او حق داشته باشد که زندگى کند؟ و شایسته باشد که زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگى کردن، آدمى را مسئول جهاد مىکند و حسین مَثَلِ اعلاى انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایى یا جمعیت، فقط شکل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئولیت را تعیین مىکند نه وجود آن را."(11)
«بایستن» یعنى براى انجام دادن وظیفه مسئولیت دینى و شرعى، تلاش نمودن و تا حد توان براى پیشبرد آن، به تناسب زمان و شرایط، اقدام کردن. گویاترین کلام براى اداى این مفهوم، فرمایش حضرت امام قدس سره است؛ ایشان در پیامى فرمودند:
"ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفهایم، نه مأمور به نتیجه."(12)
هر مسلمانى در هر شرایطى، وظیفهاى دارد که باید بدان عمل نماید؛ لیکن اقتضاى زمان، شکل انجام وظیفه را به تناسب خود، دستخوش تغییر مىسازد. عمل به وظیفه در بستر زمانى خاص، «جهاد» و در شرایطى «فقه» و در برههاى «پرداختن به مسایل علمى» است؛ لیکن آنچه با تحول زمان دگرگون نمىشود، اصل اداى تکلیف و انجام وظیفه است.
"او (امام حسینعلیه السلام) فرزند خانوادهاى است که هنر خوب مردن را در مکتب حیات، خوب آموخته است... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مىفهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مىشود و حسین «وارث آدم» - که به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند - اکنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه باید مردن را بیاموزند."(13)
شهادت، هنر مردان خداست؛ چنان که خوب زیستن و خوب زندگى کردن، هنر مردان الهى مىباشد. خوب مردن نیز هنرى است که در درجه اول، شهدا آن را به ارث مىبرند. شهدا شمعهاى فروزانى هستند که با نثار هستى و وجود خود در محضر حق تعالى، پیروز مىشوند. سیدالشهداء سمبل و الگوى خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است. مقتدایان امام حسینعلیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مىکنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بىتاب انسانهاى عاشق، تزریق مىکند.
د) آثار شهادت امام حسینعلیه السلام
"برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید کردند! و آن را قیامى خواندهاند که شکست خورده است؛ شگفتا! کدام جهاد و کدام جنگِ پیروزى بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت «ید بیضاء» کرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت که کور را بینا مىکند و مرده را حیات مىبخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، که «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ کلمهاى است که با خون تلفظ مىشود."(14)
تأثیر حادثه کربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است. نهضتهایى که با فاصله کمى با الهامگیرى از قیام خونین کربلا شکفتند - مانند قیام توابین و ابومسلم خراسانى - و جانهاى مردمى که از ترنم خونهاى گرم شهیدان کربلا زندگى یافتند، معدود نیستند؛ انقلاب اسلامى شاهد و مثالى زنده در عصر حاضر است که هم در شروع نهضت، پیروزى انقلاب، ثبات نظام و ادامه آن تا هم اکنون همواره زیر درخشش پرتو عشق به اباعبدالله الحسینعلیه السلام جریان یافته است. به راستى کدامین عشق و ایمان جوشان براى پیشبرد انقلاب اسلامى مىتوانست به اندازه عشق و ایمان حسینى مؤثر باشد؟
"آنها که تن به هر ذلتى مىدهند تا زنده بمانند، مردههاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمدهاند و مرگ خویش را انتخاب کردهاند - در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نکردهاند و مردهاند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زندهاند؟ هر کس زنده بودن را فقط در یک لَشِ متحرک نمىبیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین را با همه وجودش مىبیند، حس مىکند و مرگ کسانى را که به ذلتها تن دادهاند تا زنده بمانند، مىبیند."(15)
شهدا زندهاند و سیدالشهداء زندهترین شهید تاریخ است. نام او، یاد او، خاطره او و داستان شگرف کربلاى او، همه و همه در طول تاریخ براى همه نسلها نیروبخش، حیات آفرین، امیدزا و انقلاب گستر است. به راستى کدامین ملت را مىتوان سراغ گرفت که با روح و خون حسین همگرایى کنند و به افتخار یکى از دو پیروزى نرسند؟ خون حسین، مایه حیات بخشى است که در گذر زمان بر کالبد ملتها دمیده مىشود و آنها را به زندگى فرا مىخواند و حسینعلیه السلام زنده جاویدى است که هر سال، دوباره شهید مىشود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مىکند.
"عصر عاشورا، امام حسینعلیه السلام با آن دقت نظافت مىکند، با آن دقت آرایش مىکند، بهترین لباسهایش را مىپوشد و بهترین عطرهایش را مىزند، در اوج خون و در اوج مرگ و در اوج نابودىِ همه کسانش و در آستانه رفتن خودش، هر ساعتى که مىگذشت و شهدا هم بر هم انباشته مىشدند، چهره او گلگونتر و برافروختهتر و قلبش بیشتر به تپش مىآمد، که مىدانست فاصله حضور، اندک است؛ چه «شهادت» حضور نیز هست."(16)
حضور شایسته در محضر خدا، آرزوى سرشار از اشتیاقى است که مردان خدا همواره براى آن، لحظه شمارى مىکنند و شهادت، شایستهترین وسیله حضور در پیشگاه الهى است. آرایش با دقّت امام حسینعلیه السلام در عصر عاشورا نیز به خاطر شایستهترین حضورى است که یک امام مىتواند در محضر الهى داشته باشد.
"این که حسین فریاد مىزند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مىبیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمىبیند - فریاد مىزند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمىداند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىکند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مىنماید."(17)
امام حسینعلیه السلام مظهر و سمبل حق است که در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پیدا مىکند و همه کسانى را که از پاسدارى حقیقت زمان خود طفره مىروند، به یارى مىطلبد و در واقع یارى طلبیدن امامِ عشق در کربلا، انعکاس موج اندیشه اسلامى براى کمک به حق در همه زمانهاست. «هل من ناصر ینصرنى»، یعنى آیا کمک کنندهاى هست که حق را یارى کند؟
نمىتوان از کربلاى حسین نوشت و در آن، از کار بزرگ زینبى یادى نکرد؛ چرا که حادثه کربلا با نقش مکمّل و بىبدیل حضرت زینبعلیها السلام کامل مىشود. مرحوم شریعتى در این مورد مىگوید:
"رسالت پیام از امروز عصر، آغاز مىشود. این رسالت بر دوشهاى ظریف یک زن، «زینب» - زنى که مردانگى در رکاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگینتر از رسالت برادرش. آنهایى که گستاخى آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زدهاند؛ اما کار آنها که از آن پس زنده مىمانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پىاش، و صفهاى دشمن تا افق در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر مىشود، از صحنه بر مىگردد. آن باغهاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوى گلهاى سرخ به مشام مىرسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد مىزند: «سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...» اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ مىماند."(18)
بدون شک حضور حضرت زینبعلیهاالسلام در کربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتىترین عنصر در ماندگارى «حماسه حسینى» است. اگر زینب نبود، کربلا در کربلا مىماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مىشد. حضرت زینبعلیها السلام خود سرود حماسهاى بود که درخشید و حماسه سترگ کربلا را در همه زمانها سارى و جارى ساخت.
پىنوشتها:
1. دکتر شریعتى جستجوگرى در مسیر شدن، آیةالله دکتر بهشتى، ص 108، چاپ دوم.
2. حسین وارث آدم، مجموعه آثار، 19، «شهادت» دکترعلى شریعتى، ص 171.
3. همان، «پس از شهادت»، ص 204.
4. همان، ص 202.
5. همان، «شهادت»،صص 192 و 195.
6. قیام و انقلاب مهدى (عج) به ضمیمه شهید، استاد شهید مطهرى، ص 109.
7. حسین وارث آدم، مجموعه آثار 19، (بحثى راجع به شهید، ص 116.)
8. همان،صص 216، 217 و 223.
9. همان، صص 216، 222 و 223.
10. همان، ص 136.
11. همان، صص 166 و 167.
12. صحیفه امام، ج 21، ص 284.
13. حسین وارث آدم، ص 171.
14. همان، صص 187 و 188.
15. همان، صص 203 و 204.
16. همان، ص 195.
17. همان، ص 203.
18. همان، ص 206. منبع: کوثر، شماره 52؛اکبر مظفرى
برگرفته از سایت دین واندیشه" http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=15285 "