سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از ویژگیهای مؤمن آن است که از حرامها پاک باشد و در شبهه ها توقف کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ به علی علیه السلام ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :20
کل بازدید :69976
تعداد کل یاداشته ها : 97
103/2/16
11:58 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سیاوش[276]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سیب سرخ ###@جزین@### سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Iranian Universities
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی گل باغ آشنایی هم نفس اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی زخمهایت را پنهان کن... اینجا مردم زیادی با نمک شده اند!! ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی ****شهرستان بجنورد**** بی سر و سامان @@@نصرت@@@ معیار عدل .: شهر عشق :. بوی سیب فرق بین عشق و دوست داشتن Har Chi Delet Mikhad روستای چشام یادداشتهای فانوس رازهای موفقیت زندگی تنها هنر صدای سکوت عشق جزتو Manna محمد قدرتی اس ام اس جدید/ پـَـــ نَ پـَـ/ پیامک جدید مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 مردود گروه اینترنتی جرقه داتکو نهِ/ دی/ هشتاد و هشت ندای حق منتظران شهادت اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان رویابین ایرانی یعنی عشق کلبه ی عشق  از همه جا از همه رنگ پارسال دوست امسال آشنا تجربه های مربی کوچک دلنوشته های یه عاشق! دلنوشته های شخصی مهندسی پیوند ارتباط داده ها DCL آموزش تست زدن کنکور پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان حفاظ فهادانــ mahoor دیدبان اینترنتی شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت یه دختر تنها دهاتی قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی من وتو طلبه ایرانی خورشید خاموش حاج آقا مسئلةٌ sindrela آبی تر از آبی رویای زیبا ... محبت تا زمانی که زنده ام عشق تو مرا بس آروم آروم هر چی بخوای دوست کشتی کج باران خوش بگذره عاشق تنها.... تنهایی من خسته دلان مسأله شرعی موسیقی اصیل ایرانی پسرودخترسوسول فروش خوکچه هندی

از ھمان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت ھابیل

از ھمان روزی که فرزندان آدم

زھر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

آدمیت مرد

گرچه آدم زنده بود

از ھمان روزی که یوسف را برادرھا به چاه انداختند

از ھمان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا ھی پر از آدم شد و این اسباب

گشت و گشت

قرنھا از مرگ آدم ھم گذشت

ای دریغ

آدمیت برنگشت

قرن ما

روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبی ھا تھی است

صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلھی است

صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

قرن موسی چمبه ھاست

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

 

وندرین ایام زھرم در پیاله زھر مارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان میکنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنھان میکنند

ھیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردان با جان انسان میکنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس ھم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل ھم در جھان ھرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ھا صبور

صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است

فریدون مشیری


91/2/2::: 9:10 ع
نظر()
  
  

تو این دنیا دلمون و به کی خوش کنیم؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

 .

. 

به کی اطمینان کنیم تو این دنیا؟؟؟

 به امید همونایی که اگه یه ذره بهشون بها بدیم برای همیشه تنهامون می ذارن؟؟؟

 خیلی ها ادعا کردن که تو تمام شرایط سخت و آسون زندگی کنارمون می مونن!!!!!!! 

 اما نه تو شادیهامون پیداشون کردیم و نه توی غم و غصه هامون اثری ازشون دیدیم!!!!!!!! 

 ما آدما موجودات قدر نشناسی هستیم................ 

 فقط کافیه یه چیزی رو به دست بیاریم..............  

 اون وقت برای همیشه ارزششو فراموش میکنیم.............  

 فراموش میکنیم که چقدر برای بدست آوردنش زحمت کشیدیم............... 

 همه چیزو فراموش میکنیم..................

 همه چیز رو................... 

www.blueavine.blogfa.com

 

ما نیز باید فراموش کنیم،باید فراموش کنیم، باید.........

 

 

 

 


91/2/1::: 11:43 ع
نظر()
  
  

به نام خدایی که نیکی ها را آفرید و به نام خدایی که بدیها را سرزنش کرد؛ وافرادی که پیرو آیین زشت و ناپسند منافق مآبی اند و در ظاهر خود را خوب جلوه میدهند،اما در باطن بدسیرتند را منافق خواند!!!

نمیدانم مرا چه شده است که اینقدر پریشان احوالم و پریشانی پیشه ام شده است!!! اما نیک میدانم اگر در این دیار سیره ات،سیره نبوی باشد به همان اندازه که نبی مکرم اسلام و پیروان واقعی اش معصومین (ع)را آزردند،مورد آزار و اذیت قرار خواهی گرفت!!! و آزار دهندگان به همان اندازه که افراد مقابل ایشان خود را بر حق میدانستند و ادله بر پا میکرند،ادله بر پا میکنند و  خود را صاحب حق میدانند!!! و لاجرم ایشان توقع تعظیم وتکریم دارند،وصد البته عرض پوزش و ادب به ساحت نامقدس شان!!!

جامعه مان دیگر صداقت را بر نمیتابد!!! هرگاه صداقت به خرج دادی باید منتظر کشیده ای محکم از روزگار باشی و آنگاه لابد به دست وپای دیگران بیفتی و ناله و لابه و زاری !!! تا به خاطر صداقتت از سر تقصیرت بگذرند و مورد عفو وگذشت قرار گیری!!! از درون بسوزی و گُر گرفتنت را دیگرانی که بصیرتی دارند ببینند؛و بی بصیرتان با چشمانی از سر غضب گرد شده که از کاسه سرشان در حال بیرون آمدن است،با دستی بر کمر زده ، سفیه وارانه بر شما خواهند نگریست و توقع دارند بر پایشان بیفتی و تقاضای عفو کنی تا از سر تقصیرت بگذرند!!!

روزگارمان و جامعه مان دیگر نیکی را بر نمیتابد!!! خیلی ها دوست دارند این جمله را انکار کنند اما........ اگر در حق کسی خوبی کردی باید در روزگار نه چندان دور انتظار برخوردی را در سر بپروری که ،به این شیوه از شما بدلیل خوبی هاتان تشکر نمیکنند!!!بلکه شما را بدهکار خود خواهند کرد!!! دعوایی و بحث و جدلی و......... راه خواهد افتاد تا در جریان آن شما محکوم شوید و............ آنگاه شما بدلیل خوبی هاتان  در حق او سرزنش خواهید شد........ شما فکر میکردید کار نیک را باید انجام داد اما .........سال گذشته مشابه همین اتفاق را در یک حادثه تجربه کردم.در حال گذشتن از یک مسیر بودم،مردم  بالای سر آقایی که روی زمین دراز کشیده بود،جمع شده بودند،چون دوره کمک پزشکیاری را گذرانده ام،جلو رفتم تا به وظیفه ام عمل کنم؛چند متری آنطرف تر صدای گریه و زاری دختر کوچک بلند بود؛بعد از چند ثانیه بررسی متوجه شدم دختر،فرزند همان مصدوم است.ابتدا به مصدوم کمک کردم،بیهوش شده بود،هوشیاری خود را بدست آورد،سراغ دخترش رفتم و او را آرام کردم.بعد از چند دقیقه آمبولانس به محل آمد،کسی را نداشتند،پرسنل آمبولانس درخواست همراه کردند و من علی رغم همه عجله ای که داشتم به بیمارستان رفتم ............آخر کار آقایی که تقریباً بهبود یافته بود،با پرخاش نسبت به من گفت:من سالم بودم!!!چرا مرا به بیمارستان آوردی!!! ......................... و هزاران تجربه این دستی دیگر!!! همه افرادی که از این داستانها مطلع میشوند،تصورشان این است که باید پشت دستشان را در اصطلاح معمول داغ کنند و دیگر دچار خطا نشوند!!! تا در آرامش و راحتی روزگار بگذرانند،وبنده این استدلال را بر طریق خطا میبینم!!! راستی و درستی هماره راست است و درست!!! این جامعه ها هستند که نا درست و نا صوابند!!! تلاش ما باید در جهت درست کردن جامعه مان باشد!!! همان امر به معروف و نهی از منکر،البته با رعایت همه نکات و موارد و ریزه کاری هایش که کاری بس دشوار است!!!هر کاری و هر حرکتی میتواند هم سازنده باشد و هم مخرب.باید الگو داشت!!! ائمه اطهار بهترین الگو ها هستند!!! علی مظلوم به همه ما اثبات کرده است که درست بودن و بر این طریق بودن و در این جاده قدم زدن کاری بس دشوار و البته شیرین و دوست داشتنی است،حسن مظلوم بر ما آشکار کرد که چقدر دردناک است بر طریق حق بودن و زیستن و عمل کردن!!! وحسین تابلویی را از درست بودن ترسیم کرد که تا ابد،هرگز و هیچگاه خالقی برای خلق چنین تصویری بر خود نخواهیم دید،تا اینکه آن نازنینی که چهره در نقاب غیبت دارد بر ما آشکار شود(اللهم عجل لولیک الفرج).

در ورای همه خوبی ها باید به این نکته دقت کرد که همیشه باید از صراط مستقیم حرکت کرد و حفظ کرامت خود و دیگران امری بسیار واجب است.نه باید خود را گرفتار حقارت کرد و دیگران ما را حقیر پندار کنند و نه اینکه دیگران را تحقیر کنیم.

 آرزوی قلبی،قلبم دردمندم ظهور خوبی ها در جامعه ام میباشد.ان یشاالله.

 

 

نویسنده:پورارمزد

 

 


91/2/1::: 12:9 ع
نظر()
  
  

چقدر «ابوموسی» را می‌شناسیم؛ جزیره‌ای که این روزها زیاد درباره‌اش حرف     می‌زنند؛ پاره‌ای از تن وطنی به وسعت ایران که عده‌ای به پندار این که چون کم     می‌بینیمش، تعلقش را به مام میهن فراموش کرده‌ایم؛ در حالی‌که فرزند ایران هر جا باشد در قلب همه ایرانیان است.

به گزارش ایسنا به نقل از سایت پارسینه « ابوموسی » جزیره‌ای در خلیج فارس است که مساحت آن حدود 25 کیلومتر مربع است. ابوموسی در 26 درجه? خط عرض شمالی و در 55 درجه? خط طول شرقی واقع شده‌ است.

فاصله میان «ابوموسی» و جزایر «تنب» به دلیل عمق مناسب آب تنها مسیر قابل کشتیرانی برای نفتکش‌های بزرگ است.

*مالکیت جزیره

حاکمیت ایران بر جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک در دوره? امپراطوری‌های عیلامی، ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی ریشه دارد. در این دوران نظم و امنیت ایرانی (persianpax    ) بر سراسر این پهنه آبی خلیج فارس و جزایر آن حکم‌فرما بود. جزایر سه‌گانه در سال 1908 به طور کامل تحت اشغال بریتانیا به عنوان قیم رسمی امارات متصالحه در آمد اما تا سال 1971 هیچ کدام از دولت‌های ایران این اشغال را قبول نداشته و ابوموسی به همراه تنب بزرگ و کوچک در تقسیمات کشوری ایران قرار داشتند.

در سال 1971 پس از توافق ایران و بریتانیا و پیش از خروج نیروهای نظامی انگلیس از منطقه و تأسیس کشور امارات متحده عربی، ابوموسی به همراه تنب بزرگ و تنب کوچک پس از نزدیک به 70 سال شکایت‌های مداوم دولت ایران علیه اشغالگری انگلیس سرانجام به ایران بازگردانده شد. در سال 1992 و پس از خاتمه? جنگ خلیج فارس امارات متحده? عربی بر خلاف نظر شیخ شارجه و تفاهم‌نامه? 1971 شارجه با ایران در خصوص ابوموسی، اقدام به طرح ادعاهای مالکیت بر جزایر سه‌گانه کرد. این اقدام واکنش دولت ایران را برانگیخت.

اکبر هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه 25 دسامبر 1992 خطاب به شورای همکاری حاشیه خلیج پارس و همپیمانان غربی آنان گفت: برای جداسازی جزایر سه‌گانه از ایران باید از دریای خون گذشت.

نام فارسی

این جزیره در اسناد تاریخی و نقشه‌ها با نام بوموو BoumOuw     بوم+اوو Aouw    یعنی آب (معرب آن بومف) و با نام گپ سبزو (به معنای جای سبز) و بوم سوز یا بوموسو BoumSou. ثبت شده (بوم به معنی مکان است و «سو» چند معنی دارد سو Souw مخفف سوز Souz نام یک نوع سبزی است و بطور کلی نیز در زبان فارسی کهن معنی سبز می‌دهد و در مجموع می‌توان آن را به معنای زمین سبزنامید). ابوموسی یک نام جدید است و سابقه آن به حدود بیشتر از یکصد سال قبل برمی‌گردد که یکی از ساکنان بنام ابوموسی این نام را بجای بوموسو BoumSou رایج ساخت. *

منبع: ایسنا

 

 


  
  

به نام خدای مستضعفان

در دل نیشتری پر درد،از کسانی  دارم که رخ در چهره ای زیبا دارند،لیک زیر چهره زیبایشان تحفه ای زشت میپرورند که در دیار آشنایی نمیگنجد!!! موجه مینمایند،اما از هر............ .

احساسی غریب دارم ،لیک در این زمین و زمانه بسیار آشناست،چرا که از ثمره های پلید همین زمانه است که همه ارزشها به ضد ارزش،حرمتها به بی حرمتی،ادب به بی ادبی.......... بدل شده اند!!! لابد ثمره تکنولوژی همین است!!! لعنت به این تکنولوژی و پیشرفت،بدون فرهنگ صحیح استفاده از آن، که میوه ناشایستش پسرفت در ادب و آداب قدیم و معمول سرزمینمان ایران است!!!بی حرمتی ،بی ادبی ،ناشکیبایی ،تحقیر دیگران،دست نیازمند را بریدن به عوض دستگیری ،فکر قوت خود بودن،خودخواهی،عدم تعهد در برابر دیگران و....هزاران صفت زشت اخلاقی دیگر بهترین تحفه های این روزهای جامعه مان است!!! آفرین براین روزگار که هر روز دریغ و درد و حسرتمان بلند است بر دیروز!!! ومتاسفانه انکارهمه این مسایل!!! بر این باورم که نتوانسته ایم از تکنولوژی و جامعه صنعتی به صورت صحیح استفاده کنیم،و این داستان چقدرزشت وناپسند است؛وصد البته متاسفم که تکنولوژی را هم نمیدانیم!!!تحصیلکرده این مملکت باید اهل دور اندیشی و دانایی باشد،در حالی که این جوان را در پتویی،با پری پر راز و رمز والدینش پرورده اند،با خون دل ،واو هیچ نمیداند............حال به او میگویند:برو و مستقل باش!!!او میرود که مستقل شود و وا مصیبتا بر حال جامعه ای که ایشان تازه در آن مشق مستقل بودن میکند!!!

امروز دانشگاه هایمان که باید مهد علم و ادب باشد(با هم تعارف نکنیم وآنگاه انکار واقعیات ).........والدین که هر روز و شب هزاران هزار بار به درگاه حضرت حق التماس و لابه میکنند که،فرزند دلبندشان گرفتار .............نشود!!!از طرفی اکثر دانشگاهامان متاسفانه بدلیل بی کیفیت شدنشان،به مدارسی بدل شده اند که فقط مشق شب نمیگویند!!! و ما افتخار میکنیم که همه جوانان مملکتمان دارای تحصیلات عالیه هستند و هفته ای یک ساعت کار میکنند!!!

در ایام قدیم مرسوم بود که کوچکترها به بزرگتر ها ادب کنند و امروز برعکس شده است،این بزرگترها هستند که باید به کوچکترها کرنش کرده و از ایشان خوف داشته باشند،که مبادا در اثر بی احترامی به ساحت نامیمون ایشان،کاری ناشایست و یا غیر معقول از ایشان سر بزند!!! و اینچنین کوچکتر ها بر بزرگان امیر باشند!!!!

دوستی ها ورفاقت ها بر پایه منفعت ها صورت میگیرد و وای از آن روزی که منافع فرد در خطر باشد!!!دیگر رفیق که سهل است، برادر نیز برادرش را نمی شناسد!!!منفعت و منافع چه کلمه زشتی شده است در زمانه امان!!!فقط در خود خواهی هامان خلاصه میشود و بس!!!واین جای تاسفی بس عظیم دارد

به کربلا مینگرم و این مطالب را در قاب و قالب دیگری میبینم؛در دیار خون منفعت چه کلمه پلید و پلشتی است!!!حسابگر چقدر خوار و ذلیل است!!! منافق مآبی راهی در آن دیار ندارد!!! تظاهر به خوب بودن و در درون زشت مایه بودن چقدر نا پسند است.!!! باید یکی باشی تا پذیرفته شودی!!!از درون و برون!!! صاف و صادق،همچون کف دست!!! درون و برون یکی !!!درون تاریک، و برون ر منور نشان دادن نداریم!!!

آی!!! ای برادری که به رسم ادب و وفا هرگز، دمی از برادر غفلت نکردی!!!ای برادری که وقتی امان نامه ات را آوردند،بر آورنده اش نهیب زدی و او را راندی!!!ای برادری که همه وجودت برادر بود!!!کجا منفعت طلبی را کشته بودی؟!!به مانیز بیاموز!!!ای کسانی که میتوانستید حق حیات داشته باشید،اما مرگ سرخ،با رنگ سرخ را بر خود واجب دانستید!!!و هرگز در این عزم راسخ خللی وارد نشد!!! ای همه والا مقامانی که در آن لحظات عظیم منافعتان رنگ باخته بود و با همه وجود حسینی شده وملکوتیان در عرش اعلا بر شما غبطه میخوردند و میخورند!!! بر زمین ما بنگرید و ببینید که چقدر کوچک شده ایم و از دریچه ای تنگ به همه دنیایمان که مزرعه آخرتمان است مینگریم،هماره شکوه و گلایه و غیبت و تهمت و ناروا و ناسزا و...........این است ثمره افکارمان در بیابان ظلمت و نکبت تاریکی ها.شما به ما درس ادب آموختید وما ........هیهات که چقدر از شما دوریم و فاصله بین افکار پوچ امروزی ما و افکار بلند و والای شما!!!

ای حسینیان!!!حسینیمان کنید.

 

نویسنده :پورارمزد


91/1/30::: 9:3 ع
نظر()
  
  

به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند و به تو می‌گوید ارباب، نخند.
به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری، نخند.
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می‌رود و شاید چند ثانیه کوتاه معطلت کند، نخند.
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده، نخند.
به دستان پدرت،
به جارو کردن مادرت،
به همسایه‌ای که هر صبح نان سنگگ می‌گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس،
به رفتگری که در گرمای تیرماه، کلاه پشمی به سردارد،
به راننده آژانسی که چرت می‌زند،
به پلیسی که سر چهارراه با کلاه صورتش را باد می‌زند،
به دختری که به تو لبخند می‌زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می‌رود تا شماره کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه‌ها جار می‌زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می‌ریزد،
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوار تاکسی می‌شود و بلند سلام می‌گوید،
به فروشنده‌ای که به جای پول خرد به تو آدامس می‌دهد،
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی،
به هول شدن همکلاسی‌ات پای تخته،
به مردی که در بانک از تو می‌خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی، 

نخند، نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین چیزهای نابجای آدمهایی بخندی که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند، آدمهایی که هر کدام برای خود و خانواده‌ای همه چیز و همه کسند، آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می‌کنند، بار می‌برند، بی خوابی می‌کشند، کهنه می‌پوشند، جار می‌زنند، سرما و گرما می‌کشند و گاهی خجالت هم می‌کشند، خیلی ساده، نخند  ... 

دوست من هرگز به آدم ها نخند، خدا به این جسارت تو نمی خندد. اخم می‌کند.

 

منبع: یکی از دوستان ایمیل داده بود

 


  
  

به نام خدای معصومان و مظلومان.

سلام بر امام مهربانی ها،علی فرزند موسی.سلام بر امامی که در چشمان آهویی گرفتار در بند شکار،محبت را یافت،ومهربانی را در حقش تمام کرد.

همه وقتی به شهر مشهد که محل شهادت امام رضا(ع) مشرف میشوند،گنبد و بارگاه ملکوتی امام را میجویند،سپس سری به نشانه ادب پایین انداخته وبا دستی برسینه،اظهار ادب میکنند،نه به گنبد زرد وطلایی، که حضرتش را حاضر میبینند؛این احترام سرتاسر وجود زائر را به آرامشی لطیف و نغز میرساند.خوشا بر احوال زائران حقیقی حضرت.

میخواستم خاطرات سفری را بازگو کنم که متاسفانه حاصلش آرامش نبود،بلکه فقط باعث دغدغه ، اضطراب ،نگرانی و تشویش ذهن بود ؛و بالاتر از همه باعث تعجبی حیرت انگیز!!! روز دوم سفر پای چپ پدرم که 63 سال دارند؛از ناحیه بالای استخوان ران،درون حرم رضوی شکسته شد(اول فروردین ماه –بعد از فریضه صبح). ایشان باید تحت عمل جراحی قرار گرفته و به عوض قسمت آسیب دیده پروتز کار گذاشته میشد.مسایل این سفر را بنا به مصلحت دینی ترجیح میدهم به هیچ وجه مطرح نکنم، فقط به این نکته بسنده میکنم که رفتارهای یک زائر در صحن و سرای ملکوتی حضرتی که مهربانیش زبانزد دوست و دشمن است،صحنی که معتقدیم بال فرشتگان بر زمین مقدسش،فرش زیر پای زائر است،بنا به قاعده باید مناسب و از روی رحم وشفقت باشد.گلایه از مراجع دینی که هیچگاه به آداب زیارت اماکن مقدس زیارتی به صورت صحیح و شایسته نپرداخته اند،که این مسایل موجبات مشکلات عدیده ای برای همگان شده است،لیکن اینجانب نیز علی رغم رعایت همه اصول مربوط به زیارت، تا مشکلات گریبانم را نگرفت؛به فکر شکوایه و گلایه از این معضل در اماکن متبرکه نیفتادم.احساس میکنم که نیاز مبرم داریم درخصوص این مسایل به صورت جدی وارد شویم.شاید هم استدلال اینجانب اشتباه باشد!!!............................................ .............................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................این نقطه چین ها خطوطی است که برخی از نکات ماجرا را بارها شرح دادم ،اما بدیل اینکه مبادا نااهلان از این عبارات سوء استفاده کنند؛بارها پاک کردم ،ولی دلم از دست بعض زوار خون است!!!

گلایه ویژه از مسئولین حرم مطهر امام رضا(ع) ،چرا که بعد از اتفاقات ناگوری که برای پدرم روی داد،علی رغم اینکه نباید  کمک شایانی که ایشان درخصوص انتقال پدربه تهران داشتند را ندید گرفت،لیکن همه پیگیریهاشان به شهر مشهد خلاصه شد!!!که از این جهت کمال تشکر را دارم!!!

نکته جالب در این ماجرا برای بنده تعطیلی اکثر مراکز جراحی تا بعد از تعطیلات نوروز بود!!!در مشهد-بیمارستان امام رضا(ع) گفته شد:بیمار شما باید تا پنجم،ششم بستری باشند،وبعد در آن تاریخ ویزیت و پس از آن تحت عمل جراحی قرار گیرند و چند روزی باید بستری باشند!!!پس از پیگیری از طریق امورامداد زائرین حرم نیز نتیجه همین بود!!! شهری که من نیز همانند امام رئوفمان،در آن غریب بودم!!!

تشکر ویژه از جناب آقای دکتر حسن دُرتاج ،که پس از انتقال پدرم به تهران به صورت اورژانسی ایشان را تحت عمل جراحی قرار دادند.

به درگاه حضرت حق شکایتی ندارم،اما دلگیرم و رنجور، از دردی که پدرم متحمل آن شده،هنوز حکمت این داستان بر من معلوم نشده است،اما به حکیم بودن پروردگارم ایمان راسخ دارم.

 

نویسنده :پورارمزد

 

 


91/1/26::: 9:22 ع
نظر()
  
  
با سلام و احترام به همه دوستان بزرگوارم یکی از اعضای عزیز خیریه همت در پیامی از همه دوستان تقاضای استمداد کرده است.
"سلام.
کودکی 22 ماهه به نام صدیقه بامری برای پیوند مغز استخوان احتیاج به کمک 7 نفر پلاکت دهنده با گروه خون (AB) منفی دارد.این بیمار و خانواده اش که اهل منطقه محروم دلگان نزدیک ایرانشهر سیستان وبلوچستان هستند، قرار است این عمل را در بیمارستان دکتر شریعتی تهران انجام هند.


شرایط افراد پلاکت دهنده:
1- مرد باشد
2- سن بالای 18 سال و زیر 50 سال داشته باشد
3- وزن بالای 50 کیلوگرم داشته باشد
4- دارای رگهای خوبی باشد
5- هیچگونه بیماری نداشته باشد


شماره تماس: 09151986091 آقای مهدی بامری

  
  

از شیطان بدم می‌آمد.

 حرف‌هایش اما شیرین بود.

 گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.

ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم

به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود.

 دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.

با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی،

چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.

به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم.

توی آن اما جز غرور چیزی نبود.

جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت.

 فریب خورده بودم، فریب.

 دستم را روی قلبم گذاشتم ، ‌نبود!

 فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام.

تمام راه را دویدم.

 تمام راه لعنتش کردم.

 تمام راه خدا خدا کردم.

می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم.

 عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.

به میدان رسیدم، شیطان اما نبود.

آن وقت نشستم و های های گریه کردم.

اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم.

 بلند شدم تا بی ‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم،

 صدای قلبم را.

و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم.

به شکرانه قلبی که پیدا شده بود...

خدا را سپاس گفتم.... آری

:: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ::.

.:: بسم الله الرحمن الرحیم ::.

 

منبع: شبکه جهانی اینترنت - یه وبلاگ بود که آدرسش یادم نیست


91/1/23::: 5:37 ع
نظر()
  
  

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛

فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌

 هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.

توی بساطش همه چیز بود:

 غرور، حرص ، ‌دروغ و خیانت ،‌ جاه‌طلبی و ...

 هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد.

بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند .

و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را.

بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند .

و بعضی آزادگیشان را.

شیطان می‌خندید.

و دهانش بوی گند جهنم می‌داد.

حالم را به هم می‌زد.

 دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.

انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت:

من کاری با کسی ندارم،

 ‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم.

نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد.

می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.

جوابش را ندادم.

آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌:

البته تو با اینها فرق می‌کنی.

 تو زیرکی و مومن.

 زیرکی و ایمان ، آدم را نجات می‌دهد.

 اینها ساده‌اند و گرسنه. 

 به جای هر چیزی فریب می‌خورند.

  

ادامه دارد

 

منبع: شبکه جهانی اینترنت - یه وبلاگ بود که آدرسش یادم نیست

  


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >