سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زندگی و درمان است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :19
بازدید دیروز :24
کل بازدید :70144
تعداد کل یاداشته ها : 97
103/2/29
11:13 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سیاوش[276]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سیب سرخ ###@جزین@### سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Iranian Universities
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی گل باغ آشنایی هم نفس اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی زخمهایت را پنهان کن... اینجا مردم زیادی با نمک شده اند!! ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی ****شهرستان بجنورد**** بی سر و سامان @@@نصرت@@@ معیار عدل .: شهر عشق :. بوی سیب فرق بین عشق و دوست داشتن Har Chi Delet Mikhad روستای چشام یادداشتهای فانوس رازهای موفقیت زندگی تنها هنر صدای سکوت عشق جزتو Manna محمد قدرتی اس ام اس جدید/ پـَـــ نَ پـَـ/ پیامک جدید مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 مردود گروه اینترنتی جرقه داتکو نهِ/ دی/ هشتاد و هشت ندای حق منتظران شهادت اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان رویابین ایرانی یعنی عشق کلبه ی عشق  از همه جا از همه رنگ پارسال دوست امسال آشنا تجربه های مربی کوچک دلنوشته های یه عاشق! دلنوشته های شخصی مهندسی پیوند ارتباط داده ها DCL آموزش تست زدن کنکور پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان حفاظ فهادانــ mahoor دیدبان اینترنتی شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت یه دختر تنها دهاتی قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی من وتو طلبه ایرانی خورشید خاموش حاج آقا مسئلةٌ sindrela آبی تر از آبی رویای زیبا ... محبت تا زمانی که زنده ام عشق تو مرا بس آروم آروم هر چی بخوای دوست کشتی کج باران خوش بگذره عاشق تنها.... تنهایی من خسته دلان مسأله شرعی موسیقی اصیل ایرانی پسرودخترسوسول فروش خوکچه هندی

 

زندگی مشترک

آن هنگام که زینب به سال های تشکیل زندگی مشترک نزدیک شده بود می‌دانست که ازدواج برای هر زنی حق طبیعی و شرعی است و روی گردانی از این سنت، خارج شدن از آئین پیامبر اسلام است.

زینب با ازدواج که عمل به سنت پیامبر خداست،‌ رسالت بزرگی را که بر دوش دارد فراموش نمی‌کند. او می‌داند که باید در تمام صحنه ها و لحظه ها در کنار برادرش باشد. او می‌داند که به ثمر نشستن قیام حسین و شهادت عزیزانش، نیازمند آزادگی در اسارت، صبر و پایداری،‌ و پیام رسای او به گوش تاریخ بشریت است.

از این رو زینب در قرارداد ازدواجش شرط همراهی با برادرش حسین را قید می‌کند تا از وظیفه مهم خود باز نماند. از شخصیتی متعهد به اسلام و دوستدار اهلبیت، چون عبدالله بن جعفر که به خواستگاری دختر علی آمده است، انتظاری جز پذیرش این شرط نیست. به هر صورت مراسم خواستگاری پایان می‌یابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسری زینب کبری نائل می‌گردد.

همسر زینب

عبدالله از فرزندان جعفر است و جعفر، فرزند ابوطالب و برادر علی و از جانبازان جبهه موته و شهیدان بزرگ اسلام است. شخصیت جعفر بن ابی‌طالب را که معروف به جعفر طیار است، می‌توان از اظهار علافه و سخنان پیامبر اکرم درباره او دریافت. هنگام فتح خیبر،‌ زمانی که جعفر از حبشه مراجعت کرد پیابمر او را آغوش گرفت و میان دیدگانش را بوسید و فرمود: نمی‌دانم به خاطر کدام یک خوشحال‌تر باشم، به خاطر ورود جعفر یا فتح خیبر؟ و رسول خدا او را در جوار مسجد منزل دادند.

زمانی که جعفر در جبهه موته جنگید و دو دستش قطع شد و حاضر نشد پرچم را بر زمین بیفکند،‌ پیامبر خدا فرمودند: خداوند به جای دو دست دو بال به جعفر عنایت کرد که در بهشت با آن‌ها پرواز کند و از همین روست که او به جعفر طیار معروف شد.

عبدالله در حبشه متولد شد و این ولادت زمانی رخ داد،‌ که جعفر به همراه همسرش و عده‌ای دیگر از مسلمانان بر اثر فشار دشمنان اسلام و به پیشنهاد پیامبر اکرم(ص)‌ به حبشه هجرت کرده بود. عبدالله بعد از شهادت پدرش جعفر مورد محبت و علاقه پیامبر اکرم بود.

در تاریخ آمده است: هنگامی که جعفر پدر عبدالله به شهادت رسید،‌ پیامبر فرمود: فرزندان جعفر را نزد من بیاورید. حضرت آنان را در آغوش عطوفت خود گرفت،‌ بوسید و چشمهایش پر از اشک شد. و این گونه از عبدالله که کودکی بیش نبود تفقد و دلجویی فرمود.

بعد از پیامبر اکرم تاریخ شاهد رشادتها و فداکاریهای عبدالله در کنار امیرالمؤمنین(ع) بوده و او در جنگ صفین از شجاعان صحنه نبرد به شمار رفته است و جود و سخاوت او نیز در آن زمان زبانزد بوده است


  
  

     در محیط خانه

بدون شک در دورانهای مهم تربیت انسان و شکل‌گیری شخصیت او دوران کودکی است. تأثیر پذیری انسان از محیط و اطرافیان خود در این دوره، به مراتب بیشتر و عمیقتر از دوره‌های دیگر زندگی است. اعمال، رفتار،‌ برخوردها و به طور کلی شیوه معاشرت پدر و مادر در خانه و کیفیت ارتباط آنان با یکدیگر و دیگر افراد، در روح و خلق و خوی فرزند اثری مستقیم خواهد گذاشت،‌ روح حساس و لطیف فرزند را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد.

اصولاً پدر و مادر می‌توانند، زشتی و زیبایی رفتار وسلوک خود را در آینه شفاف و زلال کودک خود بنگرند و حرکات،‌ روحیات و خصلت های کودکشان را نمونه‌ای از روحیات و صفات خود بدانند.

به خاطر این روح الگو خواهی و تربیت پذیری ،‌پیرامون تربیت کودکان و پرورش فکری، اعتقادی و اخلاقی آنان در روایات توصیه های فراوانی شده است. تأثیر این تربیتها، به قدری است که علی(ع) قلب کودک و مرکز دریافت های او را همانند زمین خالی و بدون کشتی می‌داند که هر بذری را پذیراست.

بنابراین می‌توان شخصیت و آینده کودک را مرهون تربیتها و پرورشهای عملی پدر و مادر دانست که فرزند به صورت الگو از آنان کسب کرده است.

اما زینب، در خانه ای تربیت و رشد یافت،‌ که عالی ترین نمونه زندگی خانوادگی است و در طول تاریخ بشر خانواده‌ای به این بزرگی و عظمت نیامده است و نخواهد آمد. شخصیت زینب در خانه ای شکل گرفت که نور ایمان در آن می درخشید و سرشار از صفا و صمیمیت و آکنده از معنویت و عشق به خدا بود. خانه ای که پدری چون علی دارد و مادری چون فاطمه، پدر و مادر معصومی که تمایلات نفسانی و هوی و هوس در آنان راه نداشت و انگیزه حرکتها و فعالیتهایشان فقط انجام وظیفه الهی بود. آنان جز به رضای خدا به چیزی دیگر نمی اندیشیدند و جز برای پیشرفت اسلام و نجات بشریت گام برنمی‌داشتند.

زینب در این محیط و تحت تربیت چنین پدر و مادری رشد می‌یابد و در چنین مدرسه ای معارف الهی و آداب اسلامی را فرا می‌گیرد و به تربیت دینی و فضائل اخلاقی دست می‌یابد و به کمال می‌رسد.

و بدین گونه مهم‌ترین و اساسی‌ترین کلاس آموزش خانه‌داری، شوهرداری،‌ تربیت فرزند،‌ اداره زندگی و به طور کلی آداب معاشرت زینب، دورانی بود که در کنار مادرش حضور داشت و از رفتار و شیوه زندگی او الگو می‌گرفت تا زمانی او نیز همچون مادرش ـ که زیباترین و خدایی‌ترین زندگی را گذراند ـ در خانه شوهر انجام وظیفه کند.

او شاهد بود که چگونه مادرش برای ایجاد کانونی آرام‌بخش و انباشته از صفا و صمیمیت و روح و معنویت تلاش می‌کرد. او این سخن پدرش را شنیده بود که می‌فرمود: وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می‌کردم،‌تمام غم و غصه هایم برطرف می‌شد و او هیچ گاه مرا خشمگین نکرد.

 

زینب نمونه باشکوه صمیمیت،‌ همدلی و همراهی را در کانون پرمهر پدر و مادر خویش مشاهده کرده بود، و لذت آن را از یاد نمی برد. او شاهد تلاشهای مادرش در خانه بود و دستهای تاول زده مادر و زحمتهای خانه‌داری را دیده بودو اجر و پاداش کار در خانه را باور داشت.

او تعاون و همکاری در خانه را از پدر و مادرش آموخته بود و می‌دید که پدر هیزم و آب خانه را تهیه می‌کرد و مادر آسیا می‌کرد، خمیر می ساخت و نان می پخت.

زینب، مهر و محبت مادر را نسبت به فرزندان از یاد نمی برد و عطوفت های مادر از شیرین ترین خاطره‌های او بود. او سخنرانی مادرش در مسجد ـ در رفاع از کیان اسلام و ولایت ـ را فراموش نمی‌کرد و از آن درس دینداری و حراست از دستاوردهای جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم را فرا می‌گرفت و حمایت از دین خدا را برای خود فرض و لازم می دانست.

و بالاخره شخصت والایی چون زینب کبری که در کانون ولایت رشد یافته و در سایه این تربیتها بزرگ شده است،‌ دریایی است از معرفت و فضیلتهای انسانی و تجربه های اخلاقی و تربیتی که از پدر و مادرش فرا گرفته است. او اکنون به خانه شوهر می‌رود و کانون زندگی را تشکیل می‌دهد و به عنوان مربی بزرگ و نمونه‌ای در سنگر مقدس خانه‌ انجام وظیفه می‌کند و برای اسلام فرزندان برومندی را تربیت می‌کند که نتایج درخشان آن را در آینده تاریخ زندگانی زینب ملاحظه خواهیم کرد. ز در آن زمان زبانزد بوده است.

 

در محیط خانه

بدون شک در دورانهای مهم تربیت انسان و شکل‌گیری شخصیت او دوران کودکی است. تأثیر پذیری انسان از محیط و اطرافیان خود در این دوره، به مراتب بیشتر و عمیقتر از دوره‌های دیگر زندگی است. اعمال، رفتار،‌ برخوردها و به طور کلی شیوه معاشرت پدر و مادر در خانه و کیفیت ارتباط آنان با یکدیگر و دیگر افراد، در روح و خلق و خوی فرزند اثری مستقیم خواهد گذاشت،‌ روح حساس و لطیف فرزند را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد.

اصولاً پدر و مادر می‌توانند، زشتی و زیبایی رفتار وسلوک خود را در آینه شفاف و زلال کودک خود بنگرند و حرکات،‌ روحیات و خصلت های کودکشان را نمونه‌ای از روحیات و صفات خود بدانند.

به خاطر این روح الگو خواهی و تربیت پذیری ،‌پیرامون تربیت کودکان و پرورش فکری، اعتقادی و اخلاقی آنان در روایات توصیه های فراوانی شده است. تأثیر این تربیتها، به قدری است که علی(ع) قلب کودک و مرکز دریافت های او را همانند زمین خالی و بدون کشتی می‌داند که هر بذری را پذیراست.

بنابراین می‌توان شخصیت و آینده کودک را مرهون تربیتها و پرورشهای عملی پدر و مادر دانست که فرزند به صورت الگو از آنان کسب کرده است.

اما زینب، در خانه ای تربیت و رشد یافت،‌ که عالی ترین نمونه زندگی خانوادگی است و در طول تاریخ بشر خانواده‌ای به این بزرگی و عظمت نیامده است و نخواهد آمد. شخصیت زینب در خانه ای شکل گرفت که نور ایمان در آن می درخشید و سرشار از صفا و صمیمیت و آکنده از معنویت و عشق به خدا بود. خانه ای که پدری چون علی دارد و مادری چون فاطمه، پدر و مادر معصومی که تمایلات نفسانی و هوی و هوس در آنان راه نداشت و انگیزه حرکتها و فعالیتهایشان فقط انجام وظیفه الهی بود. آنان جز به رضای خدا به چیزی دیگر نمی اندیشیدند و جز برای پیشرفت اسلام و نجات بشریت گام برنمی‌داشتند.

زینب در این محیط و تحت تربیت چنین پدر و مادری رشد می‌یابد و در چنین مدرسه ای معارف الهی و آداب اسلامی را فرا می‌گیرد و به تربیت دینی و فضائل اخلاقی دست می‌یابد و به کمال می‌رسد.

و بدین گونه مهم‌ترین و اساسی‌ترین کلاس آموزش خانه‌داری، شوهرداری،‌ تربیت فرزند،‌ اداره زندگی و به طور کلی آداب معاشرت زینب، دورانی بود که در کنار مادرش حضور داشت و از رفتار و شیوه زندگی او الگو می‌گرفت تا زمانی او نیز همچون مادرش ـ که زیباترین و خدایی‌ترین زندگی را گذراند ـ در خانه شوهر انجام وظیفه کند.

او شاهد بود که چگونه مادرش برای ایجاد کانونی آرام‌بخش و انباشته از صفا و صمیمیت و روح و معنویت تلاش می‌کرد. او این سخن پدرش را شنیده بود که می‌فرمود: وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می‌کردم،‌تمام غم و غصه هایم برطرف می‌شد و او هیچ گاه مرا خشمگین نکرد.

 

زینب نمونه باشکوه صمیمیت،‌ همدلی و همراهی را در کانون پرمهر پدر و مادر خویش مشاهده کرده بود، و لذت آن را از یاد نمی برد. او شاهد تلاشهای مادرش در خانه بود و دستهای تاول زده مادر و زحمتهای خانه‌داری را دیده بودو اجر و پاداش کار در خانه را باور داشت.

او تعاون و همکاری در خانه را از پدر و مادرش آموخته بود و می‌دید که پدر هیزم و آب خانه را تهیه می‌کرد و مادر آسیا می‌کرد، خمیر می ساخت و نان می پخت.

زینب، مهر و محبت مادر را نسبت به فرزندان از یاد نمی برد و عطوفت های مادر از شیرین ترین خاطره‌های او بود. او سخنرانی مادرش در مسجد ـ در رفاع از کیان اسلام و ولایت ـ را فراموش نمی‌کرد و از آن درس دینداری و حراست از دستاوردهای جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم را فرا می‌گرفت و حمایت از دین خدا را برای خود فرض و لازم می دانست.

و بالاخره شخصت والایی چون زینب کبری که در کانون ولایت رشد یافته و در سایه این تربیتها بزرگ شده است،‌ دریایی است از معرفت و فضیلتهای انسانی و تجربه های اخلاقی و تربیتی که از پدر و مادرش فرا گرفته است. او اکنون به خانه شوهر می‌رود و کانون زندگی را تشکیل می‌دهد و به عنوان مربی بزرگ و نمونه‌ای در سنگر مقدس خانه‌ انجام وظیفه می‌کند و برای اسلام فرزندان برومندی را تربیت می‌کند که نتایج درخشان آن را در آینده تاریخ زندگانی زینب ملاحظه خواهیم کرد.

 


  
  

در مکتب پدر

بانوی بزرگ اسلام زینب کبری حدود سی و پنج سال داشت که پدرش علی به شهادت رسید. او بدون تردید از دوران حیات پدر بزرگوارش آگاهی‌ها و بهره‌های فکری و معنوی فراوانی گرفته است و خاطرات زیادی از دوران پدر دارد. خاطرات تلخ و شیرینی که هر کدام در شکل‌گیری شخصیت زینب و سازندگی او تأثیر عمیقی داشته است.

 

صبر و بردباری

او روزها و سالهای مظلومیت پدر را خوب به یاد داشت،امیرالمؤمنین که جز به حفظ اسلام و مصالح مسلمین نمی اندیشید همچنان صبر پیشه کردو رضایت خدا را بر هر چیز مقدم داشت و بیست و پنج سال سکوت اختیار کرد.

زینب در این دوران،‌ حوادث را به دقت پیگیری می‌کرد و بر بینش و آگاهیهای خود می افزود. هواپرستی و دنیا طلبی بسیاری را می‌دید،‌ دوست و دشمن را به خوبی از یکدیگر تمیز می‌داد و شاهد کینه‌توزی‌های ابوسفیان‌ها و معاویه ها بود. دشمنان نقابداری که در ظاهر،‌ لباس اسلام بر تن کرده بودند و سنگ اسلام به سینه می‌زدند و در باطن و حقیقت برای نابودی آن نقشه می کشیدند و حقایق را وارونه جلوه می دادند.

زینب،‌ همه این دشمنی‌ها را می‌دید و عظمت صبر پدر را درمی‌یافت. هم او که فرمود:

«صبرت و فی العین قدیً و فی الحلق شجاً» شکیبایی ورزیدم همچون کسی که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته است.

زینب از صبر او الهام می‌گرفت و درس فداکاری می آموخت. می آموخت که چگونه باید تمام مشکلات و رنجهای راه خدا را تحمل کرد، محرومیتها را پذیرا شد و مصالح فردی را فدای مصلحت اسلام کرد.

عدالت گستری

دوران بیست و پنج سال مظلومیت و سکوت سپری می‌شود؛ مردم به خانه امیرالمؤمنین هجوم می‌آورند و علی(ع) که اندیشه ای جز حق در او راه ندارد برای رهایی بخشیدن مردم از ظلمها،‌ بی‌عدالتی‌ها و انحرافاتی که بعد از پیامبر اکرم دامنگیر آنان شده بود، زمام حکومت را در دست می‌گیرد.

پنج سال حکومت علی(ع) برای زینب بسیار آموزنده و الهام بخش بود. عدالت گستری در آن دوران چنان اوج داشت که بسیاری از کسان که به هوس متاع دنیا، ریاست، پست و مقام و ثروت اندوزی به سوی علی روی آورده بودند از دشمنان سرسخت و ستیزه جوی او شدند. آنان ظطاقت شنیدن سخنی چون: «به خدا قسم آن‌چه از عطایای عثمان، و آن‌چه بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده،‌ بیابم به صاحبش برمی‌گردانم؛ گرچه زنانی را به آن کابین بسته یا کنیزانی را با آن خریده باشند.» را نداشتند.

آنان دیدند که حضرت در برابر درخواست برادرش عقیل که به خاطر فقر چیزی از گندمهای بیت‌المال می‌طلبید،‌ آهنی گداخته به بدن او نزدیک کرد و در مقابل ناله برادرش عقیل،‌ فرمود: «زنان در سوگ تو بگریند! از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه، سرخ کرده ناله می‌کنی!‌ اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش برافروخته است!‌ تو از این می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟».

قضاوت حضرت درباره دخترش ـ که گردنبندی را از بیت‌المال به امانت گرفته بود ـ که «اگر این امانت را از بیت المال به صورت عاریه ضمانتی نگرفته بودی نخستین زن هاشمی بودی که دستت را به خاطر دزدی قطع می‌کردم» ریشه های طمع را در آنان می سوزاند.

 

ظلم ستیزی

دوران حکومت علی (ع) سراسر مبارزه و جنگ با دشمنان عوام فریبی بود که ناآگاهان جامعه و دنیاطلبان را آلت دست قرار می دادند تا بهتر و بیش‌تر بتوانند به هوس ها و دنیاطلبی های خود دست یابند. علی و اسلام،‌ دشمنان خطرناک و مکار و حیله‌گری چون معاویه را در برابر خود داشت؛ که از همه چیز حتی مقدسات مردم برای پیشبرد اهداف شوم خود استفاده می‌کردند. دشمنان نادان و کج فهمی چون خوارج که در پناه پوسته‌ای از دیانت با علی دشمنی می‌کردند و جمل سوارانی که عایشه همسر پیامبر را سپر خود ساخته بودند و ... و علی که برای عدالت‌گستری و ظلم ستیزی حکومت را در دست گرفته بود، جز مبارزه‌ای سخت، طولانی و طاقت‌فرسا راهی در پیش خود نمی یافت.

زینب حوادث دردناک بعد از پیامبر را مشاهده می‌کرد، از آن عبرت می‌گرفت و درس می آموخت و بر بینش اجتماعی، سیاسی و تاریخی خود می افزود و افزون بر این از شجاعت، زهد، عبادت و فضیلت‌های بیشمار پدرش الهام می‌گرفت. او که در مکتب چنین پدری درس آموخته بود، تمام آموخته‌های خود را در صحنه‌های بزرگی چون کربلا، کوفه، شام و... به نمایش گذارد، و با تدبیر و درایت، شجاعت و شهامت، صبر و استقامت و زهد و عبادت خود را ثابت کرد که دختر پدری است که تمامی عمر خود را در راه خدا و رضای او سپری کرده، با قدرت صبر پیشه ساخته، با شهامت عدالت گسترده، با شجاعت دشمن‌ستیزی کرده و بالاخره همه چیز را فدای محبوب خویش ساخته است.

 

در سوگ پدر

سحرگاه نوزدهم رمضان سال 40 هجری صدایی آسمان و فضای شهر کوفه را پر کرد که خبر از شهادت امام عدالت و راستی، در محراب عبادت می‌داد. مردم و شیعیان کوفه سراسیمه خود را به امام خویش می رسانند تا از حال او جویا شوند. زینب علیها السلام، همچون دیگر فرزندان آن حضرت از اولین افرادی بود که خود را به بالین پدر رساند و فرق شکافته‌اش را نظاره کرد.

زینب بانویی است حدود سی و پنج ساله و سرشار از عواطف و احساسات. او تعلق خاطری بس عمیق با پدری دارد که سی سال در سایه محبت های او آرام گرفته است. او چگونه خود را به پدر رسانده است؟ چه سخنی به هنگام دیدن چهره خونین و سر شکافته پدر داشته است؟ پاسخ این پرسش‌ها به خوبی روشن نیست. ولی ندبه های جانسوز زینب و بیان درد جانگدازش بر بالین پدر که صدای مردم بیرون از اتاق را به ناله بلند کرد، بیانگر عمق مصیبتی است که بر جان زینب وارد شده است. حادثه‌ای که دل سنگ را آب می‌کند و دوستان حضرت را بیتاب، معلوم است با روح لطیف و دل پر مهر و عطوفت دختری چون زینب چه خواهد کرد.

شهادت امیرالمؤمنین و جدایی زینب از پدر بسیار سخت و گران است. او بعد از وفات جدش رسول خدا و شهادت مادرش فاطمه زهرا (س) دل به پدر بسته بود. سایه پر مهر پدر، آرام بخش روح و جان داغدیده او بود. اما اکنون باید از این کانون محبت دل برگیرد و درد فراق پدر را بر دردهای دلش بیفزاید. و او که تربیت شده مکتب این چنین پدری است و جز به رضای خدا نمی اندیشد، جز صبر بر نمی‌گزیند.

دوران امامت امام حسن مجتبی علیه السلام

بهترین راه برای ترسیم تابلویی روشن از اوضاع مردم در زمان امام مجتبی (ع)، بررسی تحلیل‌هایی است که علی (ع) در باره مردم کوفه دارد؛ زیرا زعامت همان مردم بعد از علی به عهده امام مجتبی واگذار شده است. مردمی که از نظر عقل و شعور ـ به تعبیر علی (ع) ـ همانند کودکان هستند و از نظر بی تعهدی و بی‌وفایی آنچنانند که علی (ع) آروز می‌کند: «ای کاش آن‌ها را ندیده بودم!» و یا خواهان این است که ده نفر از لشکریان خود را بدهد و یک نفر از شامیان را بگیرد.

امام مجتبی با چنین مردمی و با چنان روحیه‌هایی سر و کار داشت و طبیعی است که کار کردن با این مردم و مبارزه با دشمن به وسیله این جمعیت، بی فایده است و بدانجا می انجامد که سجاده از زیر پای امام می‌کشند، به ایشان اهانت می‌کنند و حضرت را مجروح می‌سازند.

زینب در روزگار برادرش امام مجتبی همانند روزگار مظلومیت پدرش، شاهد بی وفایی مردم و توطئه‌های حساب شده دشمنان و تبلیغات گسترده و دقیق معاویه و در نهایت تنها ماندن و مظلومیت برادرش امام مجتبی است. او جامعه و زمان خود را به خوبی می‌شناسد و می‌داند که ایستادگی در برابر ظلم و قیام علیه ظالم علاوه بر رهبری انسانی کامل و عبدی صالح به عنوان امام معصوم نیازمند امتی با وفا و گوش به فرمان است.

او به خوبی دریافت که مدعیان پیروی از اهلبیت در هنگام سختی و امتحان به سرعت رو به کاستی می‌گذارند و همه ارزش‌های دینی و معنوی را به دنیای فانی می فروشند و امام معصومی چون امام مجتبی را فدای آمال و آرزوهای شیطانی خود می‌کنند. زینب دوست و دشمن واقعی را می‌شناسد و جز تسلیم و انقیاد و آمادگی برای اجرای منویات امامش از خود هیچ اراده و خواستی ندارد. زینب در این مدت خود را در رنج‌هایی که امام مجتبی از مردم نابکار آن زمان می‌کشید، سهیم و شریک می‌دانست و شاهد خون جگر خوردن برادرش امام مجتبی (ع) بود. او شهادت مظلومانه برادر و اهانت به جنازه آن عزیز را به چشم خود دید و چه اشک‌های غم که از دیدگانش جاری گشت و چه داغ‌ها که بر دل سوخته اش نهاده شد. عظمت و بزرگی این مصیبت‌ها، دردها، رنج‌ها و غم‌ها را زینب در شب عاشورا بر زبان جاری ساخت. آن هنگام که از اشعاری که سیدالشهدا خواند، دریافت که مصیبت شهادت امام حسین و یارانش فرود آمده است؛ بانگ برداشت که «وای از این مصیبت؛ کاش مرگ زندگیم را نابود ساخته بود! امروز همانند روزی است که مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند...».

باری شعار زینب در تمام این مصائب، همان شعار سیدالشهداست که در اوج مصیبت‌های سهمگین کربلا زیر لب زمزمه کرد: «... صبرا علی قضائک، لااله سواک یا غیاث المستغیثین». «خداوندا! در برابر قضا و قدر تو شکیبایم. جز تو معبودی نیست ای فریادرس دادخواهان».


  
  

زندگی حضرت زینب (س) قرین نهضت عاشورا شده است و ایشان نقشی بسیار سازنده در آن ایفا نمودند از این رو به تحلیل و مطالعه زندگی آن حضرت از این منظر خواهیم پرداخت بحث در این خصوص را حول دو محور پیگیری خواهیم کرد.

مشارکت در امور جامعه

چنانچه گفته شد قیام و نهضت امام حسین(ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحله مبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پیام‏رسانى و بیدارگرى، اگر نهضت امام‏حسین(ع) در همان مرحله نخست خلاصه مى‏شد و کسى نبود که پیام نهضت را به گوش مردم آن زمان برساند، ماه‏ها زمان لازم بود تا به طور طبیعى خبر قیام امام(ع) به شهرهاى اطراف برسد. شاهد این مدعى این است که پیش از ورود اهل‏بیت امام(ع) به مدینه مردم آن شهر هنوز از رویدادهاى کربلا بى‏خبر بودند. در این مدت یزیدیان با آن همه امکانات تبلیغاتى، که در اختیار داشتند، به راحتى مى‏توانستند، وقایع کربلا را در راستاى منافع خود تحریف کنند و به گونه‏اى به گوش مردم برسانند که براى حکومت یزید کم‏ترین ضرر و زیان را در برداشته باشد. در این صورت تا حدّ بسیار زیادى از تأثیر قیام امام‏حسین(ع) در جامعه آن زمان و جوامع آینده مسلمانان کاسته مى‏شد، و به طور قطع ما امروز شاهد این همه آثار و برکات براى نهضت امام حسین(ع) نبودیم.مشارکت و حضور زنان در صحنه‏هاى گوناگون جامعه از مسائلى است که در زمان حاضر پیرامون آن فراوان سخن گفته مى‏شود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسأله‏اى مورد توافق است اما در شرایط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در این باره به طوربسیارفشرده و مختصر مى‏توان گفت؛ این است که، هر کار جمعى و گروهى نیازمند افرادى باتخصص‏ها و مهارت‏هاى گوناگون است که به هر یک از آنان مسئولیتى متناسب با تخصص و مهارتش واگذار شود.

قیام و نهضت امام حسین(ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحله مبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پیام‏رسانى و بیدارگرى، اگر نهضت امام‏حسین(ع) در همان مرحله نخست خلاصه مى‏شد و کسى نبود که پیام نهضت را به گوش مردم آن زمان برساند، ماه‏ها زمان لازم بود تا به طور طبیعى خبر قیام امام(ع) به شهرهاى اطراف برسد

     به کار گرفتن اعضاى یک مجموعه در کارى بر خلاف تخصص و مهارتش سبب ناکارآمدى آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابى و نشاط هر جامعه و تربیت نسل جدید در گرو این است که بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، با ساختمان وجودى و روحیات متفاوت و گوناگون آفریده شوند، و هر یک از آنان متناسب با شرایط جسمى و روحى خود عهده‏دار انجام مسئولیتى گردند. در این صورت است که پیوند خانواده مستحکم مى‏گردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابى دمیده مى‏شود،و فرزندانى با شخصیت، با ایمان، لایق، نوعدوست، راستگو و درستکار به جامعه تحویل مى‏گردد؛ ولى اگر هر یک از زن و مرد وظیفه‏اى را که جهان تکوین و نظام آفرینش بر اساس شرایط جسمى و روحى به عهده آنان گذاشته، به خوبى انجام ندهند و به کارى دیگرمشغول شوند، بنیان خانواده متزلزل مى‏گردد و در نتیجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگی تربیتى خواهد شد. وظیفه اصلى زنان و بانوان هر جامعه تربیت و پرورش نسل جدید آن جامعه و گرم نگهداشتن کانون خانواده است؛ از این رو اشتغال به هر کارى که زنان را از انجام این وظیفه خطیر بازدارد، آنان را از رسالت اصلى خود بازداشته است و علاوه بر آنکه زیان‏هاى غیر قابل جبرانى بر جامعه وارد مى‏سازد، زنان را نیز از شخصیت و هویت واقعى خود تهى نموده، به آنها شخصیت کاذب و دروغین مى‏بخشد؛ چرا که کمال و شخصیت هر انسان در آن است که توانایى‏ها و استعدادهاى خود را به خوبى بشناسد و آنها را به فعلیت برساند. بنابراین یک اصل مهم و اساسى که در مشارکت زنان درصحنه‏هاى گوناگون جامعه باید به آن توجه شود این است که پذیرش هرگونه مسئولیتى از سوى آنان نباید به وظیفه اصلى آنها که تربیت نسل جدید جامعه و گرم نگهداشتن کانون خانواده است کم‏ترین لطمه و آسیبى وارد سازد.

فصاحت و بلاغت

کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایى که از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار می باشد. همان بانویى که امام سجاد علیه السّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:

«اى عمّه! شما الحمدللّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است.»

در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکت هاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند می کنیم:

به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى که خداوند بدن هاى پاک شهیدانمان را حاضر می کند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند می فرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). آل عمران 169.

و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

حضرت زینب (س) بزرگ بانوی جهان اسلام، بیدادگر و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانش های دو جهان و به گفته امام سجاد (ع): "دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده" بود. الگوی راستین وی، بانوی دو جهان، حضرت فاطمه (س) مادر وی بوده است. زینب (س) در دامان پر مهر و معنویت فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامی و قرآنی سیراب گشت. رسالت راستین زینب هنگامی آغاز گردید که پس از به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش با ایراد سخنان آتشین به بیدارگری مردم کوفه و ستیز با ستمکاران و یزیدیان پرداخت.

پس از واقعه خونبار کربلا نقش ایشان روند تازه تری یافت. آن حضرت در این دوران ضمن حضور در کاروان اسرای کربلا در برابر حکام جور قرار گرفتند و به افشاگری ظلم و ستم وارد بر آل طه از سوی خاندان امیه پرداختند. آن حضرت در این دوران سخت با حضور در کاخ برخی حکمرانان جور زمان مانند یزید و ابن زیاد، با تاکید برحقانیت طریق آل محمد (ص) بر سخنان و تبلیغات مسموم خاندان امیه درباره بنی هاشم خط بطلان کشیدند.

صدیقه توانا، عقلیه دودمان وحی، تربیت شده خاندان نبوت، حضرت زینب کبری (س) است. همو که در بزرگواری و کرامتش بسیار سخن ها گفته و نوشته اند.

او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستیزه جوی باطل و آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و کوبنده دژخیمان زورگو است.

زینب (س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقیله طاهره، متعلق به اخلاق الهی است. این بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه یاد داد.

ایثار، فداکاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصت های حساس توأم با آن مظلومیت و ستم های جانکاهی که به او وارد آمده است، از او چهره یک شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باک و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسیم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد این چراغ فروزان، نورافکن جهانیان و نسل های آینده خواهد بود.


  
  

تلاش های حضرت زینب (س)

حضرت زینب (س) پرستاری امام زمانش حضرت زین العابدین علیه السلام و دیگربیماران و مصیبت زدگان اهل بیت را برعهده داشت، و ضمن این که رسالت مهم نگهداری و تبلیغ از نهضت حسینی را به خوبی انجام داد، از پرستاری بیمار کربلا نیز با تحمل آن همه سختی‏ها و ناملایمات، آنی فروگذار نبود و تا آخرین رمق دین خود را به مکتب و رهبرش ادا کرد.

زینب نقش نگهداری از قیام خون بار حسینی را بر عهده داشت که قطعا اگر او این بار را بر دوش نمی‏گرفت، خون حسین پایمال می‏شد و بسیار دشوار بود که نهضت ابی عبد الله علیه السلام به مردم اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله و پیشتازی زینب کبرا در رسوا نمودن هیئت حاکم، و تبلیغ او از انگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل می‏آمدند و نام رسول الله (ص) را نه تنها از مناره‏های مساجد بلکه از تاریخ، پاک و محو می‏کردند و این بود نیت شوم آنان و زینب با مجاهدت و قیام شجاعانه خویش در برابر زورگویان و همچنین فریب‏خوردگان زمانش، آن چنان از قیام حسین دفاع کرد که تا قیام رستاخیز، همانند او نه در مردان و نه در زنان، وجود ندارد و این نام جاودان و مقدس برای همیشه با عظمت و شموخ باید برده شد. زینب در پس آن مصیبت بزرگی که «تصغر عندها المصائب‏» آن چنان بار سنگین پرچم ولایت را بر دوش گرفت و در برابر کفر و زندقه ایستاد و سخنرانی کرد و خطابه خواند و مردم را بیدار کرد و حرکت را در مردگان آغاز نمود که از آن جا حرکت توابین و دیگر حرکت‏های اسلامی آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار این حرکت عظیم زینبی، هویدا است و به برکت زینب و قیام مبارکش، همچنان بیرق‏های خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته می‏شود زیرا زینب بود که پیام خونین حسین را به تمام نسل‏ها و عصرها رساند.

امام حسین علیه السلام قبل از شهادت سفارش‏های لازم را به زینب نمود و پرستاری نهضت را به او واگذار کرد و او را به صبر و بردباری امر نمود و به میدان با قلبی محکم و بی‏هراس از آینده نهضت، حرکت کرد. زینب نیز پرچم پر افتخار حسین را بر دوش گرفت و نگذاشت این پرچم الهی بر زمین افتد و با اقتدار و شهامتی که تاریخ نظیرش را ندیده در برابر امیر خون آشام کوفه و شاه پلید شام لعنة الله علیهما ایستاد و با سخنرانی‏های جاودانه‏اش زندگی را در کامشان تلخ ساخت. راستی چه رادمردی است این زن، که با آن همه مصیبت‏های سخت که هر یک کوهی را به لرزه درمی‏آورد و انسان را مضطرب و از خود بی‏خبر می‏سازد، در برابر سنگدلترین و تندخوترین و تبهکارترین انسان روی زمین، آن سان با کبر و مناعت برخورد می‏کند که همه را به شگفتی وا می‏دارد.

در مجلس یزید لعنة الله علیه، گفتگوهای زیادی بین بانوی قهرمان کربلا و آن پلید رخ داده که همه‏اش دلالت بر عظمت و قهرمانی زینب دارد. نگاهی کوتاه به یک قسمت آن می‏کنیم تا یادآور شجاعت فزون از حد زینب باشد. هنگامی که یزید با چوب خود، به دندان‏های مبارک امام حسین علیه السلام اشاره می‏کرد و آن اشعار معروف کفرآمیزش را می‏سرود، زنان بنی هاشم تاب تحمل این منظره را نداشتند و بی‏اختیار می‏گریستند ولی زینب، بی‏آنکه خم به ابرو بیاورد، با کبر و مناعتی علی‏وار، بر آن سرکش غدار فریاد زد: «صدق الله یا یزید: ثم کان عاقبة الذین اساءوا السوآی ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون. أظننت یا یزید انه حین اخذت علینا باطراف الارض و اکناف السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا هوانا علی الله و ان بک علیه کرامة و توهمت ان هذا لعظیم خطرک فشمخت بانفک و نظرت فی عطفیک جذلان فرحا، حین رایت الدنیا مستوثقة لک و الامور متسقة علیک ان الله امهلک فهو قوله:«و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین...» أتقول: لیت اشیاخی ببدر شهدوا! غیر متاثم و لا مستعظم و انت تنکث ثنایا ابی عبدالله بمحضرتک؟ و لم لا و قد نکات القرحة و استاصلت الشافة باهراقک هذه الدماء الطاهرة، دماء نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و لتردن علی الله وشیکا موردهم و عند ذلک تود ان کنت ابکم و اعمی. أیزید و الله ما فریت الا جلدک و لا حززت الا لحمک و سترد علی رسول الله برغمک و لتجدن عترته و لحمته من حوله فی‏حظیرة القدس... و ستعلم انت و من بواک و مکنک من رقاب المؤمنین اذا کان الحکم ربنا و الخصم جدنا و جوارحک شاهدة علیک فانظر اینا شر مکانا و اضعف جندا.» ای یزید! آیا گمان کردی که چون بر ما سخت گرفتی و اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ کردی و سرانجام ما را مانند اسیران به این طرف و آن طرف کشاندی از این است که ما نزد خدایمان خوار گشته‏ایم و یا تو را در پیش خدا قدر و منزلتی هست؟ و یا پنداشتی که این بزرگی مقام تو است؟! لذا چون دنیا را به کام خویش یافتی و کارها را وفق مراد خود دیدی با تکبر باد در دماغ افکندی و شادمان و مسرور، نگران آرزوهای خود شدی؟! بدان که اگر خدا به تو مهلت داده است از این جهت است که خود می‏فرماید: «آنان که کافر شده‏اند گمان نکنند که اگر مهلتی به آنها دادیم به سود آنان است، بلکه به آنها مهلت می‏دهیم تا بیشتر به گناه روی آورند و سرانجام عذابی دردناک و خوارکننده در انتظارشان خواهد بود.» آیا باز آرزو می‏کنی که: ای کاش نیاکان ما که در بدر کشته شدند، این جریانات را می‏دیدند!! بی آن که خود را گناهکار بدانی و یا گناه خویش را بزرگ شماری و اینک با چوبدستی خود بر دندان‏های امام حسین می‏زنی؟! حق داری! زیرا با ریختن خون‏های پاک و مطهر این ستارگان روی زمین، عقده دل پلیدت گشوده می‏شود و نهال غمت ریشه‏کن می‏گردد! مطمئن باش تو نیز به زودی در پیشگاه خدای متعال بازگشت خواهی نمود و در آنجا است که آرزو خواهی کرد ای کاش در دنیا لال و کور بودی. ای یزید! به خدا سوگند! جز پوست خود نشکافتی و جز گوشت خود قطع نکردی و بر خلاف میل خود، به زودی نزد رسول خدا بازخواهی گشت و اهل بیت و پاره‏های تنش را در حظیرة القدس در کنارش با عزت و احترام خواهی یافت... و به زودی تو و آن کس که تو را بر کرسی نشاند و بر گردن مؤمنین مسلط کرد، خواهید دانست کدام یک از ما بدکارتر و از حیث لشکریان ناتوانتریم، در آن روزی که داور خداست و خصم تو جد ما است و اعضا و جوارحت علیه تو گواهی خواهند داد و اگر چه در این دنیا ما را به غنیمت گرفتی ولی‏به زودی غرامت خویش را از تو باز خواهیم ستاند. در تاریخ آمده است که پس از این سخنان شجاعانه زینب، چنان یزید و اطرافیانش زبون و حیرت‏زده گشتند که تا مدتی بی‏حرکت ماندند و یک خاموشی مرگزا بر مجلس یزید حکمفرما شد، تو گوئی بر سرشان پرندگان نشسته بودند «کان علی رؤوسهم الطیر.»

شهادت آن حضرت

حضرت زینب سلام ا... علیها، شیرزن دشت کربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، به شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

 

آرامگاه زینب

بارگاه زینب در دمشق سوریه قریه‌ای که در آن قبر زینب قرار دارد، در گذشته به زاویه و اکنون به زینبیه مشهور است. در حال حاضر این قریه به شهر متصل و در هفت کیلومتری شرق دمشق قدیم به طرف فرودگاه واقع می‌باشد.

در خیابان اصلی این شهرک از دور، گنبد و ماذنه‌های قبر او دیده می‌شود. گنبد ساختمان طلائی است و در سمت شرقی و غربی آن دو مناره کاشی کاری شده قرار دارد.

در مدخل در غربی قبر زینب و سمت راست آن داخل اتاق کوچکی سه مقبره دیگر وجود دارد که یکی از آنها قبر سید حسین یوسف مکی عاملی متوفی 1397 و دیگری محسن الامین عاملی، صاحب تالیف معروف اعیان الشیعه و سومین آنها نیز دختر میرزا تقی بهبهانی می‌باشد.

فضای قبر زینب و صحن آن بصورت مربع مستطیل می‌باشد که شبستان و گنبد و حرم در وسط آن قرار گرفته و دارای چهار در ورودی می‌باشد سقف شبستان و مقبره از سه قسمت تشکیل شده که به صورت پله‌ای بر روی هم قرار دارند و گنبد نیز در وسط آن قرار یافته‌است. بر روی این گنبد جملاتی از قرآن نوشته شده و طلاکاری آن در سالهای اخیر به وسیله ایران انجام شده‌است.

در سمت شرق مجموعه، مصلای زینبیه به همت فهری زنجانی نماینده رهبر جمهوری اسلامی ایران در سوریه ساخته شده و مراسم نماز جماعت، دعای کمیل و نماز جمعه در آن برقرار می‌گردد. این شبستان بسیار بزرگ می‌باشد. مساحت کل مجموعه حدود ده هزار متر مربع است. در مقبره جمعا 114 اتاق وجود دارد که 64 اتاق آن در صحن بزرگ و بقیه در صحن دوم و حسینیه‌های اطراف است.

مقبره زینب در وسط حرم با ضریحی نقره‌ای و اطراف آن هشت ستون کاشی کاری شده که گنبد بر آن استوار شده وجود دارد. دیوارهای مقبره تا نصف آن سنگ سفید و بقیه آئینه کاری بوده و نمونه‌ای از هنر و معماری ایرانی اسلامی است. بنای داخل و خارج ساختمان و همچنین مناره‌ها و گنبد از سالها پیش است ولی توسعه‌های اطراف صحن و تزئینات آنها همگی از سوی جمهوری اسلامی انجام شده‌استبنای ساختمان مقبره زینب در زمان محمد رضاشاه پهلوی و به دستور فرح پهلوی ساماندهی، طلا کاری و تزئین شد و هزینه های مربوط به نگهداری ان ماهیانه ازسوی فرح پهلوی ارسال می شد.

 


  
  

 اکنون تو با رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است


  
  

وقایع روز عاشورا

نویسنده:سید تقی واردی
این روز، پر آوازه ترین روزهاى سال و خاطره آمیزترین تاریخ بشرى است . دراین روز بزرگ ، پاى مردى ، فداکارى و سربلندى گروه اندکى از انسان هاى به خدا پیوسته و در برابر ده ها هزار مردان جنگى و جنایت پیشه به نمایش ‍ درآمد. این روز، روز فداکارى امام حسین علیه السلام و یاران باوفاى وى مى باشد و تا ابد به آنان تعلق خواهد داشت . در این روز، حوادث و رویدادهاى مهمى در سرزمین کربلا به وقوع پیوست که براى همیشه در تاریخ انسان ها ثبت و درج خواهد ماند.در این جا به طور گذرا به اهم رویدادهاى روز عاشورا مى پردازیم:

الف - قبل از شهادت امام حسین علیه‌السلام:

1 - تنظیم سپاه:
امام حسین علیه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خویش را که متشکل از 32 تن سواره و 40 تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه ، دسته دوم را در بخش میسره و دسته اى را میان آن دو قرار داد. فرماندهى بخش میمنه را به ((زهیر بن قین )) و فرماندهى بخش میسره را به ((حبیب بن مظاهر)) واگذار کرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بیرق سپاه را به برادرش عباس بن على علیه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد و خیمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نیز سپاهیان جنایت پیشه خود را به چند گروه تقسیم کرد. وى ، فرماندهى بخش میمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش میسره را به شمر بن ذى الجوشن ، فرماندهى سواره نظام را به عروه بن قیس و فرماندهى پیاده نظام را به شبث بن ربعى واگذار کرد. وى بیرق ، ننگین سپاه خود را به غلامش ((درید)) سپرد. دو سپاه در برابر یک دیگر صف آرایى کرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى کردند.
2 - اندرزهاى پیش از نبرد
امام حسین علیه السلام براى پیش گیرى از نبرد و خون ریزى نیروهاى دو طرف ، تلاش زیادى به عمل آورد و از هر راه ممکن مى خواست از کشتار مسلمانان جلوگیرى نماید و خون کسى بر زمین نریزد. ولى دشمن که مغرور از کثرت سپاه خود و قلت یاران امام علیه السلام بود، به هیچ صراطى مستقیم نبود و به هیچ پیشنهادى پاسخ مثبت و کار ساز نمى داند و خواهان تعیین تکلیف از راه نبرد و خون ریزى بود. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، برخى از یاران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو کرده و با بیان حقایق و واقعیت ها، آنان را از شرارت و جنایت منصرف کنند. آن حضرت ، خود نیز بارها براى اندرز سپاه کفر پیشه دشمن ، پا پیش نهاد و با بیان خطبه هایى روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ریزى دعوت کرد و از جنگ و مبارزه بازداشت . (1) ولى جز تعدادى اندک که از خواب غفلت بیدار شده و حقیقت را دریافتند و به سپاه آن حضرت پیوستند، بقیه آنان در ضلالت و گمراهى خویش باقى مانده و بر آغاز جنگ اصرار مى کردند.
3 - پشیمانى حر بن یزید
حر بن یزید تمیمى که از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد بود و همو بود که در وهله نخست ، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و او را به اجبار و اکراه به کربلا رهسپار گردانید گردانید: وقتى بزرگوارى امام حسین علیه السلام و حقیقت خواهى وى را ملاحظه کرد و از سوى دیگر شاهد نیت هاى پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد و جنایت ها و ستم کارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنیاطلبى بیدار شد و در خود احساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى که یکباره سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را ترک و به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام رهسپار شد. حر به نزد امام حسین علیه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و از کردار و رفتارهاى پیشین خود اظهار پشیمانى کرد. امام حسین علیه السلام با مهربانى تمام حر بن یزید را پذیرفت و از وى استقبال کرد و با رفتار خود موجب تقویت ایمان حر گردید.حر براى روشن گرى سپاه دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگى هدایت یافتنش ، آنان را به راه خیر و سعادت و پیوستن به سپاه حقیقت جوى امام حسین علیه السلام دعوت کرد. (2) دشمنان که از ملحق شدن حر به امام حسین علیه السلام بسیار نگران و ملتهب شده بودند، وى را سنگباران و تیر باران کرده و از نزدیک شدنش به نیروهاى خود بازداشتند. حر به ناچار به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام برگشت . پیوستن حر به سپاه امام حسین علیه السلام و سخنرانى وى براى سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسین علیه السلام ، براى عمر بن سعد و دیگر جنگ افروزان دشمن بسیار گران و نگران کننده بود و تاثیر زیادى در نیروهاى دشمن به وجود آورد.
4 - هجوم سراسرى
سپاه دشمن که از پیوستن حر و چند نفر دیگر به سپاه امام حسین علیه السلام احساس خطر و ریزش نیرو کرده و ادامه این وضعیت را به زیان خود مى دید، فرمان حمله را صادر کرد. عمر بن سعد با رها کردن تیرى به سوى سپاهیان امام حسین علیه السلام جنگ را به طور رسمى آغاز و سپاهیان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغیب و تشویق کرد.در اندک مدتى دو سپاه به یکدیگر نزدیک شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد پرداختند. در این نبرد، شگفتى تاریخ به وقوع پیوست و معادلات نظامى در هم ریخت ، و آن ، دفاع یک سپاه کمتر از صد نفر که برخى از آنان را نوجوانان و یا کهن سالان و سالخوردگان تشکیل مى دادند، در برابر یک سپاه چند ده هزار نفرى بود. این سپاه اندک ، با دلاورى و دلیرى تمام از حیثیت و موجودیت خویش و اعتقادات و اصول مذهبى و سیاسى خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند. هر یک از یاران امام حسین علیه السلام با ده ها تن از نیروهاى دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت ولى هیچ گونه سستى و تردیدى در وى ملاحظه نمى شد و این روحیه بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن ، سنگین و کمر شکن بود. یاران امام حسین علیه السلام با سرافرازى ، به شرف شهادت نایل شده و یا با ادامه دلاورى ، دشمن را مستاصل و زمین گیر نمودند.تصور دشمن در آغاز بر این بود که سپاه کم عده امام حسین علیه السلام در لحظات نخستین هجوم سراسرى ، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله کربلا به راحتى پایان مى پذیرد، ولى پس از درگیر شدن با آنان ، تازه فهمیدند که با کوهى استوار از ایمان و عقیده روبرو شدند و از میان بردن آنان ، کار آسانى نیست .یاران امام حسین علیه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرین قطره هاى خون خود از قیام امام حسین علیه السلام پاسدارى کردند.محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روایت کرده است که در این نبرد، پنجاه تن از یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند.(3)
5 - نبرد انفرادى
دشمن که از نبرد سراسرى و تهاجمى ، نتیجه اى نگرفته بود، به تدریج به سوى نبرد انفرادى روى آورد. زیرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى نبرد با امام حسین علیه السلام آمده بودند، ولى در میان آنان مردان زیادى بودند که جنگ با فرزند زاده رسول خدا صلى الله علیه و آله را روا نداشته و به اکراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته و بودند. بدین جهت در کار نبرد عمومى و هجوم سراسرى تعلل نمى ورزیدند و عمر بن سعد را در رسیدن به مقاصد پلیدش ناکام گذاشته بودند.گفتنى است که روى کرد به نبرد انفرادى ، براى سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام نیز خوش آیند و پسندیده تر بود. زیرا در این صورت هر یک از یاران امام علیه السلام مى توانست با چندین نفر از سپاه بى انگیزه دشمن نبرد کند و دشمن را در موضع انفعالى قرار دهد. همین امر باعث طولانى تر شدن مبارزات گردید. یاران امام حسین علیه السلام یکى از دیگرى با انگیزه ایمان و اعتقاد، از آن حضرت اجازه رزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر مى کشیدند. تعدادى از یاران امام علیه السلام تا پیش از ظهر عاشورا به همین نحو به شهادت رسیدند.
6 - نماز ظهر عاشورا
به هنگام ظهر، یکى از یاران امام علیه السلام به نام ابوثمامه صیداوى ، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر کرد. امام حسین علیه السلام که به نماز اهمیت ویژه اى مى داد، دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگى به نماز پردازند.پیشنهاد امام حسین علیه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه مى دادند. امام حسین به ناچار، یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ ) به جاى آورد. یاران آن حضرت دو دسته شده ، دسته اى به نماز امام علیه السلام اقتدا کرده و دسته اى دفاع مى نمودند. اما دشمنان هیچ گونه ترحمى به امام علیه السلام و نمازگزاران نکرده و با رها کردن تیر، آنان را هدف قرار مى دادند. برخى از مدافعان امام حسین علیه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراکنده کرده و برخى دیگر خود را سپر تیرها قرار داده و مانع رسیدن آنها به وجود امام حسین علیه السلام مى شدند. سعید بن عبدالله حنفى ، از جمله آنانى بود که خود را سپر امام علیه السلام قرار داد. وى هر تیرى که به جانب امام حسین علیه السلام مى آمد، خود را سپر آن مى کرد و آن قدر در این راه ایستادگى کرد تا نماز امام علیه السلام به پایان رسید. در آن هنگام به زمین افتاد و به شرف شهادت نایل آمد. علاوه بر زخم شمشیر و نیزه ، از بدن این شهید دلاور، تعداد سیزده چوبه تیر یافتند.(4)
7 - شهادت سایر یاران
پس از نماز، یاران امام حسین علیه السلام روحیه رزمى تازه اى یافته و به سوى دشمن هجوم آوردند. تمام یاران امام علیه السلام ، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسیدند.نبرد دلاور مردانى چون زهیر بن قین ، نافع بن هلال ، مسلم بن عوسجه ، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید و بریر بن خضیر از میان یاران امام حسین علیه السلام و شیرمردانى چون على اکبر علیه السلام ، عباس بن على علیه السلام ، قاسم بن حسین علیه السلام و عبدالله بن مسلم علیه السلام از جوانان بنى هاشم به یاد ماندنى و فراموش نشدنى است .نبرد هر یک از آنان ، لرزه اى در ارکان سپاه کفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثیر شکننده اى در وجود مبارک امام حسین علیه السلام پدید آورد.به طورى که آن حضرت هنگامى که تنها شد و یک تنه با دشمن نبرد مى کرد، به یاد یاران شهید خود مى افتاد و گاهى به سوى آنان نظرى مى افکند و آنان را یارى مى طلبید و مى فرمود: اى عباس ، اى على اکبر، اى قاسم ، اى زهیر، اى حر کجایید؟
8 - مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خیمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شکیبایى سفارش نمود و با قلبى شکسته از آنان خداحافظى کرد.آن حضرت ، فرزندش امام زین العابدین علیه السلام را که در بیمارى سختى به سر مى برد، جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین علیه السلام به تنهایى ، ساعاتى چند با دشمن مبارزه کرد و به هر طرف حمله مى کرد گروهى را به هلاکت مى رسانید.هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خیمه ها بر مى گشت و با حضور خود، کودکان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار دیگر با آنان خداحافظى مى کرد. شاید مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، براى آمادگى بیشتر بازماندگانش براى پذیرش شهادت آن حضرت بود. در یکى از خداحافظى ها، فرزند شیرخوار خود را جهت سیراب کردنش به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى فرزند شیرخوار خود کرد، ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نکرد و با هدف تیر قرار دادنش ، وى را در آغوش پدر غرقه به خون کرد.امام حسین علیه السلام بدن غرقه به خون على اصغر علیه السلام را به خیمه برگرداند و بار دیگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم هاى فراوانى را در میدان مبارزه متحمل شد، تا آن که بر اثر کثرت جراحات به زمین افتاد.در آن حال نیز دشمنان رهایش نکرده و با ابزارهاى گوناگون ، از جمله تیر، نیزه ، شمشیر و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.سرانجام ، آن حضرت تاب و توان از کف داد و بر خاک گرم کربلا بر زمین افتاد و آماده مهمانى خدا گردید.شمر بن ذى الجوشن ، با قساوت تمام به سوى بدن خونین آن حضرت رفت ، در حالى که رمقى در بدن شریفش بود، سر مبارکش را از قفا جدا کرد و سر بریده را به خولى اصبحى تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.

ب - پس از شهادت امام حسین علیه السلام:

دشمنان اهل بیت پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یارانش ، دست از جنایات خویش برنداشتند، بلکه در این روز غم آلود جنایت هاى دیگرى مرتکب شدند که به اختصار بیان مى کنیم :
1 - غارت خیمه ها
سپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراکى ها را به یغما بردند. آنان ، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند و زیور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى که زنان اهل بیت علیه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنایت کارى شمر و گروه نابکارش ‍ شکایت کردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه ها دست بردارند.( 5) از حمید بن مسلم روایت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان ، از خیمه ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این کودک ناتوان را هم مى خواهید بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده ، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.(6)
2 - آتش زدن خیمه ها
شمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان ، خیمه ها را به آتش کشیدند. در این هنگام ، کودکان و زنان بى سرپرست ، از خیمه ها بیرون آمده و به بیابان هاى اطراف گریختند.راوى گفت : پس از غارت خیمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مکرمات با سر و پاى برهنه در حالى که لباس هاى ایشان را ربوده بودند، از خیمه ها بیرون ریختند و صدا به شیون و گریه بلند نمودند و در حال خوارى به اسیرى رفتند.( 7)
3 - تاختن اسب بر پیکر شهیدان
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند که از آن جمله بودند: اسحاق بن حیاة حضرمى ، احبش بن مرثد و اسید بن مالک .این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را در هم شکستند.(8) این گروه نابکار وقتى برگشتند، در نزد عبیدالله بن زیاد براى گرفتن جایزه خیانت و جنایت خویش ، از کار خود چنین تعریف کردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بکل یعبوب شدید الاسر؛ ما کسانیم که بر بدن حسین و یارانش اسب راندیم به حدى که استخوانهاى سینه آنان را در زیر سم ستوران چون آرد نرم کردیم !عبیدالله بن زیاد، اعتنایى به آن ها نکرد و دستور داد که جایزه اندکى به آنها بدهند. این عده پس از قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى (در سال 66 ه .ق در کوفه به سزاى اعمالشان رسیدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با میخ ‌هاى آهنین بر زمین کوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند که پیش ‍ از هلاکت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.(9)
4 - ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه
عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بیش تر و اعلام وفادارى به عبیدالله بن زیاد و خاندان بنى امیه ، دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را با شتاب به کوفه ببرند و عبیدالله بن زیاد را از پایان یافتن غائله کربلا با خبر گردانند.
ماموریت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام با خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم بود. آنان شب به کوفه رسیدند. در آن هنگام دارالاماره نیز بسته بود. به همین جهت شب را در خانه خویش گذرانده و بامداد روز یازدهم سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبید الله بردند.
سرهاى دیگر شهیدان را پس از بریدن و شست و شو دادن ، میان سرکردگان جنایت کار تقسیم کردند تا نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند و بدین وسیله به وى نزدیک شوند.(10)

پی نوشت :

1- لهوف سید طاووس ، ص 114.
2- الارشاد، ص 451.
3- منتهى الامال ، ج 1، ص 349.
4- همان ، ص 362.
5- الارشاد، ص 468.
6- منتهى الامال ، ج 1، ص 399.
7- لهوف سید بن طاووس ، ص 150.
8- الارشاد، ص 469 و معالم المدرستین ، ج 3، ص 169.
9- ماهیت قیام مختار، ص 456.
10- نک : الارشاد، ص 470 ؛ معالم المدرستین ، ج 3، ص 173 و منتهى الامال ، ج 1، ص 401.

منبع: کتاب روز شمار تاریخ اسلام





  
  

در مجموعه عبادات اسلامی، نماز برترین عبادت است که با عنوان عمود و ستون خیمه دین از آن یاد شده است. زیباترین مجموعه ای که خداوند برای ذکر و یاد خود در اختیار بندگان قرار داده: « اقم الصلوه لذکری ».

اگر نماز در درگاه حضرت ربوبی مورد قبول واقع شود، باقی عبادات نیز قبول می‌شود و اگر رد شود، هیچ عملی پذیرفته نخواهد شد: « ان قبلت قبل ما سواها و ان ردّت ردّ ما سواها » و اولین عبادتی است که در روز قیامت مورد سئوال قرار می گیرد.

آری نماز « خیر العمل » است؛ یعنی بهترین کار در مجموعه اعمال صالح است.

 

حال باید توجه داشت مغز و روح نماز، همان حضور قلب است.

حضور قلب به معنای توجه به حضور در محضر خداوند و غفلت از ماسوای اوست؛ درک واقعیت آنچه می خوانیم و با خداوند گفت‌وگو می‌کنیم.

و میزان قبول و معیار پذیرش نماز همین است.

اولیاء الهی و معصومین علیهم السلام نمونه های کامل و بی نظیری از حضور قلب را در نمازهای خود به نمایش گذاشته اند.

حضرت زین العابدین علیه السلام نیز در حال نماز آنچنان مستغرق یاد حق و مشاهده جلال و جمال ربوبی می شد که به طور کلی از غیر خدا غافل می‌شد و ابداً به آنچه در اطرافش می‌گذشت، متوجه نبودند.

 

امام باقر علیه السلام فرمود:

روزی علی بن الحسین علیه السلام نماز می خواند. در این حال، ردا از دوش مبارکش افتاد. اما امام توجهی نکرد تا نماز خود را به پایان رساند.

بعضی از اصحاب راجع به این موضوع از امام پرسیدند. امام پاسخ داد:« وای بر شما، آیا نمی دانید در مقابل چه کسی بودم؟ هر آینه از نماز بندگان، تنها آنچه با قلبشان رو به درگاه خداوند آورده اند، قبول درگاه الهی می شود.»

گفتند:« پس ما و نمازهایمان نابود و هلاک شده اند.»

امام فرمود:« خداوند عزّوجل این مسئله را با نوافل جبران می‌کند.»

 

امام در موقع نماز به هیچ چیز غیر از نماز مشغول نمی شد و هیچ چیزی نمی شنید.

در کتاب « کشف الغمه » روایت شده است که :

یکی از فرزندان امام سجاد علیه السلام در چاه افتاد. مردم مشغول نجات او شدند، تا بالاخره او را از چاه بیرون آوردند. در تمام این مدت امام مشغول نماز بود. بعد از فراغت از نماز، موضوع را به اطلاعش رساندند. ایشان فرمود:« من ابداً متوجه نشدم! مشغول مناجات با ربّ عظیم بودم.»

 

ارزش و اهمیت نماز «بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست.

نماز از ارکان بسیار مهم اسلام است که بپا داشتن آن باعث رضایت و خشنودی خدا می‌گردد.

نماز عامل اتصال و ارتباط بندگان با خداست. رابطه‌ای که نباید هیچگاه گسسته شود و تا آخرین لحظه عمر باید پابرجا بماند.

 

پیامبر اکرم «صلی ‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم» می‌فرمایند:

«خداوند نماز را نور چشم» من قرار داده و آنرا محبوب من ساخته است آنطور که گرسنه را بر طعام و تشنه را به آب مشتاق کرده است.

(از اینهم بالاتر) انسان گرسنه وقتی غذا می‌خورد سیر می‌شود و هنگامیکه تشنه و آب می‌نوشد سیراب می‌گردد ولی من هیچگاه از نماز سیر نمی‌شوم .

و نیز فرمود، «اولین عمل بنده که روز قیامت بدان رسیدگی می‌شود نماز اوست و اگر پذیرفته شد بقیه اعمال او نیز بررسی می‌شود ولی اگر نمازش پذیرفتم نشد به اعمال دیگرش هم وقعی نمی‌نهند.

 

به جز آنچه که از آیات و احادیث درباره نماز نقل شده، رفتار اولیاء خدا نیز اهمیت و جایگاه آن را بیان می‌کند. نماز جزء برنامه انبیاء بوده است.

 

حضرت عیسی (علیه‌السلام) در گهواره هم می‌گوید خداوند مرا تا زنده هستم به نماز و زکات سفارش کرده است:

(و اوصانی بالصلوه و الزکوه مادمت حیا)

 

امام حسین (علیه‌السلام) حتی ظهر روز عاشورا در میدان مبارزه و در برابر تیرهای دشمن هم نماز را رها نکرد.

 

حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) همسر و کودک خویش را در بیابان‌های داغ مکه، که آن هنگام هیچ آب و گیاهی نداشت، مسکن داد و گفت:

خدایا، تا نماز به پا دارند:

انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع ربنا لیقیموا الصلاه .

 

پیشوایان معصوم ما، هنگام نماز، رنگ خود را می‌باختند و می‌فرمودند:

وقت ادای امانت الهی و حضور در پیشگاه و درگاه الهی است .

گرچه بعضی نماز را به طمع بهشت یا ترس از عذاب جهنم می‌خوانند، اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نماز را نه برای تجارت یا سپری در مقابل آتش، بلکه بخاطر شایستگی خدا برای عبادت، انجام می‌دهد .

نماز سبب آمرزش گناهان و زدودن آثار لغزش‌هاست .

قرآن، پس از دستور به نماز، می‌فرماید:

ان الحسنات یذهبن السیئات .

 

منابع:

بحارالانوار، ‌ج 46، ص 60، حدیث 19 به نقل از امالی ابن الشیخ و ص 66 حدیث 28 به نقل از علل الشرایع

 


  
  

شب عاشورا بود ، عاشورای سال 49؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای ، از همین روضه ها که همه جا هست و صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. دیدم، ایمان وتعصب من به عظمت حسین و کار حسین بیش از آن است که بتوانم آن همه تحقیر ها را بشنوم و تحمل کنم. منصرف شدم.

اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه می توانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم ،اما چگونه می توانمستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟

نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم میکرد و رنج به نالیدنم وا می داشت، به پناه او می رفتم - برگرفتم ، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمی شود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم ، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گرد.

... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.

در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه

” دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می آید و چشمانم را می سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می دهد، که: «هستم»، که «زندگی می کنم». “

ای برپا است:

صحرای سوزانی را می نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهلاست.به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است

و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می برم:

اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی حاصل می کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...

... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.

نگاهم را بالاتر میکشانم: از روزنه های زره خون بیرون می زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.

 
نگاهم را بالاتر میکشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشته های خونی که بر آن جاری است باز

” چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می کند “

هم بالاتر می کشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ !

پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می آید و چشمانم را می سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می دهد، که: «هستم»، که «زندگی می کنم».

این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمی دهد؛ نمی توانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر می لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می نگرم؛

شبحی را در قلب این ابر و دود باز می یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من می لرزد، کنارتر میرود . روشن تر می شود و خطوط چهره خواناتر.

هم اکنون سیمای خدایی او را خواهم دید؟ چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می کند. سیمایی که ... چه بگویم؟

مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

در پیرامونش، جز اجساد گرمی که در خون خویش خفته اند،

” با تمام نیــــــــاز می پرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ “

کسی از او دفاع نمی کند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.

نه باز می گردد،
که : به کجا؟ 
نه پیش می رود،
که : چگونه؟ 
نه می جنگد، 
که : با چه؟ 
نه سخن می گوید، 
که : با که؟ 
و نه می نشیند، 
که : هرگز !

ایستاده است و تمامی جهادش اینکه ... نیفتد

همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد – زور و زر و تزویر – سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم می دوزم، در نگاه این بنده خویش می نگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت می ماند.

نمی توانم تحمل کنم؛سنگین است؛ تمامی «بودن»م را در خود می شکند و خرد می کند. می گریزم. اما می ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه می گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.

خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش می گرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می زنند، و مردانی با رداهای بلند و....... د

عمامه پیغمبر بر سر و....... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!

تنها و آواره به هر سو می دوم، گوشه آستین این را می گیرم، دامن ردای او را می چســــبم، می پرسم، با تمام نیــــــــاز می پرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمی گوید!

پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است 


  
  

سخن از قیام پیامبران، امامان و مصلحان بزرگ تاریخ بسیار است که در این میان حسین(ع) جایگاه ویژه ای دارد. او شاهد و وارث تاریخی است که در آن جنایت و بیداد و نیرنگ و فریب به نهایت رسیده است. او می بیند که اگر ساکت بماند همه چیز پایمال می شود. این است که مراسم حج را نیمه کاره می گذارد و به سوی شهادت می رود.

    

«تا به بشریت و به تاریخ بفهماند که در حاکمیت جور، حج مفهومی ندارد. تا شعار عدالت اجتماعی و قیام مردم به قسط به اجرا در نیاید، تا استعدادهای خدایی انسان مجالی برای شکوفایی پیدا نکنند»، اسلام که خود برای نجات انسان از اسارت و بردگی است وسیله ای می شود برای توجیه استبداد و استثمار و می بینیم که در عاشورای سال 61 هجری جبهه باطل نه به نام دفاع از ارزش های بی ارزش خویش که به نام دفاع از اسلام، با همه نیرو و توان خود در مقابل حسین(ع) صف آرایی کرد. و یک بار دیگر سایه های شوم ابلیس، زر و زور و تزویر آشکارا با هم، هم پیمان شدند و فرزند پاک محمد(ص) ،علی(ع) و فاطمه(ع) را به عنوان کسی که از دین خارج شده است محکوم و قتل او را توجیه شرعی می کنند. حسین(ع) در صحرای نینوا مردانه می ایستد و با خون خویش نهال آزادی و رهایی انسان و اسلام را آبیاری می کند و سپاه کفر به شکرانه این پیروزی جشن می گیرد، خیمه های حسین(ع) را به آتش می کشد و زنان و فرزندانش را به اسارت می برد.

 

برای بزرگداشت آن حماسه، مسلمانان و آزادگان در سالگرد حماسه سازان عاشورا به سوگ می نشینند


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >